شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در حافظیه روزی کتابخانه‌ای دایر بود

در حافظیه روزی کتابخانه‌ای دایر بود
که در کتابخانه سروها سر صحبت از
تنی نامتناهی
باز می‌کردند
و اوراقِ کتاب
تنهایی ما را
در آب می‌شست
گفتی  بُقلی
سکه‌ای در حوض می‌انداخت
تا حرصِ دانایی
روان ما را  رها کند
گفتی عدد می‌رفت
در حوضِ مولوی
و  نامتناهی بازمی‌گشت
در بادی که گیسوی بید را
                            می‌لرزاند.
در حافظیه روزی کتابخانه‌ای دایر بود
که داستان‌هاش را
زوّار شادکام
                     روایت می‌کردند.

داریوش مهبودی

تک نگاری

شعرها

منیک له خو مدا ونتر...

منیک له خو مدا ونتر...

جمیله چوپانی

پنجره

پنجره

فروغ فرخزاد

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

از اتفاق چشم تو باران به من رسید

عادل سالم

در ساعات معینی از شبانه‌روز

در ساعات معینی از شبانه‌روز

مظاهر شهامت