شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آخرین شب

شب
از روی دست‌هایشان پرید،
بوسیدند یکدیگر را، به رسمِ شب آخر
و تا آخرین سحر
درهم خیره شدند.
زنگ در که به صدا درآید،
چمدان خجالت‌زده‌ی گوشه‌ی اتاق
شب سنگین و جنازه‌ای اشکین را
به خیابان خواهد سپرد
و در آخرین نگاهِ پنجره
غرق خواهد شد.

این خیابان در انتها،
بال درمی‌آورد
و مسافری سرگشته را
میان زمین و هوا
گم خواهد کرد.

احمد نامداریان

شعرها

واگیری

واگیری

عبدالعلی عظیمی

 عشق صورتی کاهگلی دارد

عشق صورتی کاهگلی دارد

مهدی اکبری فر

مالیخولیا

مالیخولیا

هادی میرزانژاد موحد

گاه، کبوتر گاه، سرباز

گاه، کبوتر گاه، سرباز

حسین طوافی