شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شب می‌خزید روی تن دره، خورشید پای دامنه جان می‌داد

شب می‌خزید روی تن دره، خورشید پای دامنه جان می‌داد
می‌ریخت، گرم، خون سیاهی که بوی ستاره‌های جوان می‌داد
مرد ایستاده بود و درختی بود، بر صخره‌ی مچاله‌ی متروکی
خیره به رقص توده‌ی نوری که معنای تازه‌ای به جهان می‌داد
تا بین حلقه‌حلقه‌ی رقصیدن، چشمانِ مرد دوخته شد در زن
زن بی‌دریغ خرمن مویش را در باد، شعله‌شعله تکان می‌داد
زن، شعله، زن، دریغ، زن، آتش، زن، فریاد، زن، دریغ، زن، آتش، زن
ای کاش می‌گریخت از این مسلخ  جادوی زن اگر که امان می‌داد
لب‌های ناامیدِ صدا کردن، وا می‌شدند و واژه نمی‌ماندند
فریادهای بی‌ثمرش تنها طعم سکوت را به زبان می‌داد
بلعیده شد بدون زن آهسته، در پای خود شکست و فروافتاد
از دوش کوه، باری کم می شد وقتی درخت تن به خزان می‌ داد
*
تاریک دخمه را همه‌ی امشب، نور چراغ قوه چراغان کرد
دیوارِ خاطراتِ غریب غار، زن را کنار مرد نشان می داد


 

ریحانه رسول زاده

تک نگاری

شعرها

پنج شعر از سیروس نوذری

پنج شعر از سیروس نوذری

سیروس نوذری

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

فرزین پارسی‌کیا

بار امانت

بار امانت

امیررضا وکیلی

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی