شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من یه بمب خجالتی بودم

من یه بمب خجالتی بودم
که نتونست از انفجار بگه
که نتونست با کسی بد شه
چیزی از وحشت فرار بگه
کی به دادم رسید وقتی که
صبر ازم جونمو به زور گرفت
دست دیوونگی دراز شد و 
یه شبه خونه‌مو به زور گرفت
من یه دیوار منحنی بودم
که یه روز از خودم جدا نشدم
هر چی بود و نبود رؤیا بود
یه دفه از تو خواب پا نشدم
چی به روزم آوردی ای غمگین
قلب افسرده، آهِ تو سینه
با توام ای مترسک بی‌جون
با توام عکس توی آیینه
کی به خاطر سپرد اسم منو
وقتی از گریه جویبار شدم
کی سراغی گرفت از منِ من
وقتی دور خودم حصار شدم؟
من یه بمب خجالتی بودم
که نشد بغضشو خراب کنه
که نتونست حتی یک لحظه
روی حرف خودش حساب کنه
کی به دادم رسید وقتی که
صبر ازم جونمو به زور گرفت
دست دیوونگی دراز شد و 
یه شبه خونه‌مو به زور گرفت
 

پریا تفنگ ساز

تک نگاری

شعرها

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

غلامرضا نصراللهی

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

این بهار را هم  نمردم و دیدم:

ایرج کیا

سفر به سرزمین رویاهایت

سفر به سرزمین رویاهایت

محمود معتقدی

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

بابک دولتی