شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پله‌ی گمراهی

زنده کن در تن من کبکبه‌ی شاهی را 
تا به آتش بکشم هر چه نمی‌خواهی را 
از خدا خواسته‌ام روز مرا شب بکند 
دوست دارم تو و این زجر شبانگاهی را 
آسمان مال عقاب است که من خواهم شد 
تا به دست آورم این کفترک چاهی را 
حال ای مردم این شهر ملامت نکنید 
من خودم خواستم این زندگی واهی را
دل به دریا زدم و سر نوک قلابی تا
بچشم طعمه شدن در دهن ماهی را 
دوست دارم بروم تا ته دنیا تا تو 
رو به بالا بروم پله‌ی گمراهی را

لیلا ساتر

شعرها

می‌آیی 

می‌آیی 

م. مؤید

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

 نه این کوچه‌ی پیچ در پیج

نه این کوچه‌ی پیچ در پیج

سیروس رومی

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین