من دقیقاً از پشت کوه آمده بودم
که درخت را بهشدت مریض شدهام.
تو ارمغان هیچ بازرگانی
حتا در جادهی ابریشم نبودی
وقتی که حریر را لهله میزدند.
آنها بهجای تو
کیسههای زر را به کوهستان ما آوردند
خوابهایم را طبق طبق در کیسههاشان تا کردند.
حتا کلمات را
کلماتم را در گودی زنگولهها چپاندند.
من به تو مبتلا شدم
وقتی عشق را به زبان مادریام زار میزنم
به لهجهام میخندند
از دامنههای ابریشم تا گردنههای سخت حریر
درخت را بهسادگی
و تو را بهسختی مریض شدهام.
قول دادهام
قبل از آفتاب
کاروان را بهشدت و عشق را بیلهجه بمیرم
من به پشت کوه برگشتهام.