شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گاهی اتاقم پر از قایق می‌شود.

گاهی اتاقم پر از قایق می‌شود.
کشتی‌ها با بخار
در سرم
دود را بوق می‌زنند
باید جغرافیایی، اسکله‌ای، بادی دست و پا کنم
از متافیزیک حرف نمی‌زنم
به‌ تاریخ، جغرافیا را بدهکارم،
به‌ جغرافیا کابوسم را.
باید بگردم و دریایی دست و پا کنم
حتا در جیب‌هایی که‌ لاابالی‌ام می‌خواهند.
از متافیزیک حرف نمی‌زنم
از اسب‌های بی بخارِ نیاکانی می‌گویم
که‌ در خودم تصویبم می‌کنند
کاش من هم شما بودم.
گاهی جیب‌هایم پر از باد می‌شوند و
دارم در مناطق کوهستانی
دنبال دریا نه‌، لاشه‌ی دریا می‌گردم

رضا علیپور

شعرها

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

سیب‌ها دیگر حوصله‌ی قرمز شدن ندارند

سیب‌ها دیگر حوصله‌ی قرمز شدن ندارند

جلیل الیاسی

به جرم شانس نیاوردن

به جرم شانس نیاوردن

فرزین منصوری