شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

كه لبم برسد سر وقت را جدا كند از لاشه‌ی شب

كه لبم برسد سر وقت را جدا كند از لاشه‌ی شب
بوی عطر و عرق را ببوسد، دور گردن تب‌خیزت
زمان لیز می‌خورد و مثل دست‌های تو از دست می‌رود
و از آن‌همه‌ای كه تو بودی
ضمیر منفصلی می‌ماند و من
تنْ‌چاله‌ای كه با كلمات بی‌وزن پر و خالی می‌شود زیر پایم
زمان نهنگ بزرگی‌ست یونس
دست از دویدن بردار.

 

راضیه بهرامی‌خشنود

تک نگاری

شعرها

تو تمام رفتگان منی

تو تمام رفتگان منی

فرناز فرازمند

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

دو شعر از پوران کاوه

دو شعر از پوران کاوه

پوران کاوه

آن زن که می‌خواند و برایش دست می‌زنند

آن زن که می‌خواند و برایش دست می‌زنند

کوروش رنجبر