شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

نمی‌توانم از مرکزی‌ترین میدان شهر بگذرم

نمی‌توانم از مرکزی‌ترین میدان شهر بگذرم
که موهایم را پسرانه بلند
عروسکی ژولیده کرده‌ام
حواسم از خود جا گذاشتم
نیمی آرایشگاه
نیمی دیگر آسایشگاه
در خیابان ولگرد می‌شوم بی‌حواس
نفس واق‌واق‌کنان
واق‌واق‌کنان نفسم
می‌گیرد
می‌گیرد
از یقین گمشده میان آه رهگذرانی که بدنشان نیکوتین ندارد
نفسشان می‌گیرم می‌گویم:
گیوتین جواب است
نفسم می‌گیرد و می‌برد
تا شعرهایی که نمی‌توانم بسرایم و تمامم را می‌یابد
نفسم می‌گیری و می‌بری
تا سدهایی که مدت‌هاست کسی خیسشان نکرده
و روز‌به‌روز به تعدادشان اضافه می‌کنی
او با من ایستاده و به‌شدت می‌دود
تمام من را با خود وارد رابطه می‌کند این‌بار
کف آسایشگاه
می‌فشارد
می‌فشارد هرجارا می‌خواهد
گلویم را محکم‌تر
این گرما گرمآه
گرم
از اولش می‌خواست در رخت‌خوابم برعکس شود

سپیده مجدی

تک نگاری

شعرها

راویِ سایه‌های ناتمام

راویِ سایه‌های ناتمام

سیدعلی صالحی

درد که بیاید

درد که بیاید

راهبه خوشنود

سی و پنجمین تیغ توی تنم

سی و پنجمین تیغ توی تنم

اندیشه فولادوند

«من چرا به دنیا آمدم؟»

«من چرا به دنیا آمدم؟»

احمدرضا احمدی