دست که به کار دور کمر یار میآمد
در کار نوشتن شد
و لب که به کار گفتن
پُک زد سیگارهای اساطیری سکوت را
و دهان که تلخ
از فلسفیدن اِسپرسو
کدام رقاصه برای خدایان
چنین رقصید
که سرنوشت ِ مرا اینگونه در نوشت؟
اون سیدی رو عوض کن
بزن تراک بعد
آپارتمان قدیمی به اندازهی کافی تاریکه
لورکا آبها گلآلود است
این خیابان همیشه محدود است
باید از این دیار بگریزیم
از دیار غبار بگریزیم
سر دعوا ندارد این دل تنگ
شیشه طاقت نداره آیهی سنگ
اهتمامی برادران غیور
خیمه باید برم از اینجا دور
باید آهنگ درد را خفه کرد
در گلو شعر سرد را...
لورکا از ماه و شب و مرگ هم که بگذریم
بوی گند ِجویهای افیون در اجساد متحرک برادران هابیل چیز دروغی نیست
چیز ِ دروغی...
بزن تراک بعد
این آپارتمان قدیمی به اندازهی کافی تاریکه
«سیل غارتگر اومد از توو رودخونه گذشت»
«پدر پیرم ُ کشت» مادرُ خواهرُ دوستان قدیمیمُ دیوونه کرد
«حالا من موندم ُ این...»
این... که گفتن نداره!
با چند خشاب قرص اعصاب همهی دنیا آروم میشه
آآآآآآآآآآآ روووووم
د ِ بزن تراک بعد
- سیدی تمام شد آقا!
بگرد یه رقص عربی یه هُوسهی جنوبیای یه چیزی پیدا کن
یَزله برقصیم که هنووووز زندهایم
این آپارتمان قدیمی به اندازهی کافی تاریکه
بزن تراک بعد...