شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

الهه‌ای بودی

الهه‌ای بودی
که از اسطوره‌ها بیرون آمدی
از حروف عجیب خط میخی
از زبان‌های ناشناخته‌ی دنیا
از معبد پادشاهانی که تو را چون گنجینه‌ای حفظ کرده بودند
من
باستان شناسی
که تو را در آخرین اکتشافاتم
از رؤیاهایم بیرون کشیدم
دستم را گذاشتم توی دست‌هایت
رؤیای من
زبان ناشناخته‌ی تو را می‌دانست
و حروف نگاشته بر پیشانی‌ات را از بر بود
رؤیای من
حرف‌های بیرون نیامده از دهانت را
حرف‌های ته‌نشین شده روی قلبت را
بارها به زبان‌های مختلف دنیا شنیده بود
و حتی میخی‌ترین کلمات دنیا
دوستت دارمی بود
که می‌توانست
بوسه‌ای باشد
که مرا برگرداند به اسطوره‌های تو         بعد
در زیر باران‌های نیامده
و برف‌های نباریده
تو را خواهم بوسید
و با تو
خواهم گفت
از روزهایی که بدون تو هدر رفتند
 

شهلا شهبازی

شعرها

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

فروبارِ عیشِ وِلَرم

فروبارِ عیشِ وِلَرم

سیدعلی صالحی

دلت دلفینی ست

دلت دلفینی ست

شاهین غمگسار

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

فرزین پارسی‌کیا

ویدئو