شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هاویه

هوای دهانش گرم بود
بارِ اول زبان که زد به گلوی گداخته‌ام.
هوای دهانش؛ میخانه‌ی دم‌کرده‌ای در واحه‌ای خالی
باریکه‌راهِ سیاهِ منتهی به نای
اعماق آتشینِ برزخی که من بودم.

معشوقِ من؛ چهارفصلِ هرچهارش تابستان
کبریت زد و مرا در دهانش فروکرد.
زبانه کشیدم که برسم تا پلک‌هاش
برسم به خط میان ابروها
به انحنای طرّه‌ی افتاده بر دانه‌های عرق
زبانه ‌کشیدم که نمیرم
تمامِ شراره‌ام در دهانش حبس شد.

معشوقِ من؛ چهارفصلِ هرچهارش آتش
درست در مرکز دایره می‌رقصید
زبانِ داغش به رگ‌های شقیقه‌ام می‌خورد و نمی‌کُشت
گدازه‌ام را به جدارِ حلق می‌سایید و نمی‌کُشت
می‌بلعید و نمی‌کُشت
می‌کُشت و نمی‌کُشت
و هلهله‌ی حضارِ مماس بر دایره
در دهلیز سیاه گوش‌هایم گُر می‌گرفت.

هوایش؛ اعماقِ آتشفشان بود
بار دوم که مرا در دهانش فروکرد.
جانِ مذابم را به هوا پاشید
کف زدند
جانِ مذابم را به هوا پاشید
کف زدند
جانِ مذابم را کف زدند
و معشوقِ من؛ چهارفصلِ هرچهارش دوزخ
اجساد شهرهای کوهپایه به دوش می‌کشید و نمی‌کُشت.

بار سوم، هوایش خنکای اواخر عصر شد در واحه‌ای تنها
دهانش؛ بادی که از شمالِ ریگزار بیاید و شعبده کند در موهایم
تقلّای آخرین شراره‌ام، حبسِ قندیل‌های سفیدِ دندان‌هاش
و دود غلیظِ آتشی که من بودم
در دالان سیاه منتهی به نای.

درست در مرکز دایره می‌چرخید
می‌بلعید و می‌کُشت
می‌کُشت و می‌کُشت
معشوقِ من؛ چهارفصلِ هرچهارش سرد
و این بارِ آخری بود که مرا در دهانش فرومی‌کرد.

بنفشه فریس آبادی

شعرها

دوایین نامه

دوایین نامه

اسماعیل عظمی

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

شاهنده سبحانی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

حمید حسینیان

 قدیمی‌ها به عاشق‌پیشه، خاطرخواه می‌گویند

قدیمی‌ها به عاشق‌پیشه، خاطرخواه می‌گویند

آیدا دانشمندی