این غزل را نوشتیم با هم این صدا را کشیدیم در خود
بعد مثل دوتا حجم درهم «بعدها» را کشیدیم در خود
بعد یک حجم گستردهای شد بعد دیوار شد نردهای شد
بعد آرام روی زمین ریخت نردهها را کشیدیم در خود
با تو میرفت آن ریل خوشبخت به من آشفتگیها میآمد
با تو میرفت با من میآمد هر دو با را کشیدیم در خود
ما دوتا خواب آشفته بودیم هیچ چشمی نشد جایمان که
بسته بودند ما را به دنیا هیچجا را کشیدیم در خود
ما دو تا جنگل سبز بودیم رشد دادند در ما قفس را
میرسیدیم به بال بسته هرکجا را کشیدیم در خود
تو تو را میشناسد همینکه «قبل» میآید و مینشیند
تو میافتد به یاد تو وقتی ردپا را کشیدیم در خود
«تو حسینی؟» صدا دووور میشد «تو ندایی؟» صدا گریه میکرد
حلقه زد در هوا ایستاد و آن هوا را کشیدیم در خود
ما دو تا خواب بیرحم بودیم رختخواب من اینجا تو اینجا
رویمان را گرفتند آرام خوابها را کشیدیم در خود
ما دوتا جنگل کور بودیم حسمان زیر هر برگ گم بود
ریشههامان زد از آب بیرون ارّهها را کشیدیم در خود
«بعد» را میتوانم بفهمم سایهای بود در سایه گم شد
درد میکرد «بعد از تو» دردِ بیدوا را کشیدیم در خود