پنجره را
از روی فرش جارو کن
شب است و 
باد کورمال میرود
پنجره را جارو کن
این چشمهای بُرنده را
از کف اتاق!
شهر همانی نیست 
که پنجره نشانت میداد
به خیابان میروم
و هر تیر برق
مثل چراغهای بازجویی
به سراغم میآید
چند روز
چند ماه
چند ساعت از من میگذرد
و چند بار دیگر؟
با من باش دیگر 
تا هر سایهای
که پراکنده میشود  از من
دستهای تو
دنبالش باشد.
 
                                 
                                     
                                             
                                             
                                                     
                                                     
                                                     
                                                     
                                                     
                                                 
                                                 
                                                 
                                                 
                                             
                                             
                                                