شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چیزی بر تنم چیزی می‌گذارد

چیزی بر تنم چیزی می‌گذارد
به ایستگاهِ چیدن رسیده ماه
و زمستان
بر پوست دست می‌کشد
فکر می‌کنی آغوش‌ها برای گرم کردن آمده‌اند؟

گله‌ای گرگ چشم‌در‌چشم من دوخته
حلقه‌ی محاصره را
تنگ و تنگ‌تر می‌کند
و ستاره‌های سرگردان
لابه‌لای جنگل
ترس را بر چشم‌ها پاشیده

یک دست بر دهن
یک دست دور من
پیچیده است بر تن وُ
قفل‌زده
تیزی دندان بر گردن وُ
جویِ رگ سرازیر
شیونم را از پسِ پرده‌ی خونی نمی‌شنوند.

دیدن را کِه تاب می‌آورد؟

نطفه بسته‌اند
زوزه‌های گرگینه‌ای در درونم
که سخت میل عو کشیدن دارند

هرچه دست می‌زنم و
پا از این حلقه بیرون نمی‌افتد
گرگینه‌ای دورادور کلبه می‌چرخد
نیمه‌شب
در ایستگاهِ چیدنِ هر ماه
عو می‌کَشد مرا
و عو کشیدن‌هاش
خوابِ نقره‌ایِ کوه را می‌رماند
و تنها
من می‌شنوم
چه شیونی از چشم‌هاش می‌ریزد

خودم را در قفس بند می‌زنم
باد دارد از زیرِ در
زوزه‌ها را
سوزِ برف‌ها را
در ریه‌ها می‌ریزد

سید یوسف صالحی

شعرها

رؤیای پلنگ

رؤیای پلنگ

علیرضا آبیز

عطر تنت را 

عطر تنت را 

غلامحسین چهکندی‌نژاد

سه شعر برای گرگ و ماه

سه شعر برای گرگ و ماه

محمود بهرامی

گاز

گاز

مجتبی ویسی