شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

وقتی خدا در جام چشمانت غزل ریخت

وقتی خدا در جام چشمانت غزل ریخت
این شعر از کندوی زنبور عسل ریخت
شیرین‌تر از دیدار اول یاد آن است
قابل ندارد آبرویم در محل ریخت
گفتی برایت کاخ می‌سازم، بماند...
گفتن ندارد، کاخ حرفت در عمل ریخت
بغضم شبیه چای روی میز تلخ است
گفتی شکر را حل کن اما راه‌حل ریخت
ویران‌تر از دیدار آخر یاد آن است
مانند آواری که بر روی گسل ریخت

سحر قاضی زاده

شعرها

خیابان‌هایی هم  هستند

خیابان‌هایی هم  هستند

پروین نگهداری

 عشق صورتی کاهگلی دارد

عشق صورتی کاهگلی دارد

مهدی اکبری فر

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی