وقتی خدا در جام چشمانت غزل ریخت
این شعر از کندوی زنبور عسل ریخت
شیرینتر از دیدار اول یاد آن است
قابل ندارد آبرویم در محل ریخت
گفتی برایت کاخ میسازم، بماند...
گفتن ندارد، کاخ حرفت در عمل ریخت
بغضم شبیه چای روی میز تلخ است
گفتی شکر را حل کن اما راهحل ریخت
ویرانتر از دیدار آخر یاد آن است
مانند آواری که بر روی گسل ریخت