شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

وقتی خدا در جام چشمانت غزل ریخت

وقتی خدا در جام چشمانت غزل ریخت
این شعر از کندوی زنبور عسل ریخت
شیرین‌تر از دیدار اول یاد آن است
قابل ندارد آبرویم در محل ریخت
گفتی برایت کاخ می‌سازم، بماند...
گفتن ندارد، کاخ حرفت در عمل ریخت
بغضم شبیه چای روی میز تلخ است
گفتی شکر را حل کن اما راه‌حل ریخت
ویران‌تر از دیدار آخر یاد آن است
مانند آواری که بر روی گسل ریخت

سحر قاضی زاده

شعرها

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

بمب

بمب

بکتاش آبتین

به دور جای دوشیزه‌ی روشنی

به دور جای دوشیزه‌ی روشنی

محمود جعفری دهقی