شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هاله‌ای از ابر

هاله‌ای از ابر
چشمان تو را پوشانده 
و می‌بینمت 
که در آتشی سرخ
که خود برافروخته‌ای
می‌سوزی و می‌سوزانی
جهانی را که پیش از تو 
نوری حتی به‌اندازه‌ی یک روزن
تجربه نکرده بود.
جنگل‌های حرا 
در زیر آب‌های کم عمق 
آتش گرفته‌اند
و ماهی‌ها 
کباب یکدیگر را می‌خورند 
و دودی نیست که چشم کسی را کور کند
و هاله‌های ابری 
دنیایمان را بینمان تقسیم کرده
و من می‌دانم 
برای محافظت از مرزهایت
تمام سربازانی که پیش از این زیسته‌اند را
در آن نهان ساخته‌ای
و من خودم فریاد آتش را شنیدم.
به نیمروز که برگردی 
ماحدان یکدیگر بودیم
ما عاشق و معشوقیم
و عطر نفس‌هایمان
هنوز هم
راهنمای شرق و غرب ملاحان دریاست
اگر به صبح برگردی 
مردمانش هنوز تولدمان را جشن می‌گیرند
ما تندهای سوخته از آب می‌گیریم
و فرمان آتش‌بس داده‌اند
و هاله‌ای از ابر چشمان تو را پوشانده
و می‌بینمت
از پس آتشی سرخ
در آب‌های کم‌عمق

الهام سرگلی

شعرها

سفرنامه

سفرنامه

عبدالعلی عظیمی

مادر

مادر

حسن بهرامی

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

مرتضی بختیاری

دیلیم سوسور اوره ییمده نئچه گیلئی دولانیر

دیلیم سوسور اوره ییمده نئچه گیلئی دولانیر

بهنام قسمتی