از کنار ثبتمان احوال را برداشتند
ناگهان روز نخست سال را برداشتند
از کتاب ِ شعرِ شاعرهای زیبارو نویس
مثل دزد از کنج ِ هر لب خال را برداشتند
بیهویت شد سجلّ ِ پهلوانی از قدیم
از کنار اسم رستم، زال را برداشتند
ما چنان اسبی شدیم از لاغری در حال مرگ
از کنار یالمان کوپال را برداشتند
آسمان جای پریدن نه خزیدن بود و بس
کتفمان را پاره کرده بال را برداشتند
خنده جذابیّتش را زندهزنده چال کرد
اشکها از گونه کمکم، چال را برداشتند
مردهشور ِ زندگی از بس به لبها آمدند
از جهنم درّهها، غسّال را برداشتند
شد نماز خوفمان یک رکعت آنهم مستحب
از نماز یومیه اعمال را برداشتند
خشتخشتِ گورمان آماده شد آنروز که
خشتمالان مال ِ بیتالمال را برداشتند