شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مانند کوری

مانند کوری
که با تیک‌تاکِ عصایش
برجستگی‌های راه را
خط می‌زند
شریان‌های گم‌گشته را می‌جویم
تا به غروب بفهمانم
خونی که در زندان می‌تپد
سرخ‌تر است

دالان خون هم
آسمانی آبی‌ست 
اما 
این کجا و آن...

من اعجاز خمیدگی‌ات را
در ایجاز انفرادی،
این‌جا
میانِ احتیاط و انزوا
کنار صورتک‌ها
آویزان کرده‌ام

آرش کاویانی

شعرها

جای امن

جای امن

واهه آرمن

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

علی قنبری

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

ویدا حمیدی

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور