شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دهان خونی

به گلوله گفتم برگردد
فریادش را
و‌ یادش را در پوکه جا بگذارد
و بگذارد قلب من برای عشق
و برای آ
زا
دی...
دهانم اما از خون پر بود
و قلبم
در جیب کوچکم
تکان‌تکان می‌خورد
گلوله
یاد مرا
روی آسفالت لخته کرده بود
 

بکتاش آبتین

شعرها

پنج شعر از محمد منافی

پنج شعر از محمد منافی

محمد منافی

نفست را حبس کن

نفست را حبس کن

محمد شیرازی

زار

زار

سهند آقایی

شرجی یک کابوس!

شرجی یک کابوس!

شهرام شهیدی