فروغ فرخزاد، با نام کامل فروغالزمان فرخزاد عراقی در سال 1313 بدنیا آمد. او که از جمله چهرههای شاخص ادبی دوران خود بود، در سال 1343 در استودیوی شماره 2 رادیو روبروی ایرج گرگین نشست و از شعر امروز سخن گفت.
بخشی از این مصاحبه را در سالروز فوت فروغ، میخوانیم.
فروغ فرخزاد در ابتدای این گفتوگو از حال و هوای شعر امروز گفت: "ممنونم که نگفتید شعر نو و گفتید شعر امروز! چون شعر، نو و کهنه ندارد. آن چیزی که شعر امروز را متمایز میکند، همان جداییای است که میان فرمهای معنوی و مادی زندگی امروز و دیروز وجود دارد.
من فکر میکنم کار هنر، بیان کردن و ساختن مجدد زندگی است. و زندگی چیزی است که موقعیت متغیری دارد و جریانی است که مرتب در حال تغییر شکل است. در نتیجه این هنر در هر دوره ماهیت خودش را دارد و اگر اینطور نباشد، هنر نیست و یک جور تقلب به حساب میآید.
امروز همه چیز عوض شدهاست و زندگی ما ربطی به زندگی حافظ و سعدی ندارد. من فکر میکنم زندگی من حتی با زندگی پدرم متفاوت است.
تلقیای که آدم امروز از زندگی دارد، با آدم بیست سال پیش عوض شدهاست؛ مفاهیمی مثل عشق، مذهب، شرافت، اخلاق و ... . به نظر من مفاهیم زاییده شرایط محیط هستند، پس این مفاهیم هم امروز برای ما عوض شدهاند.
اگر بخواهم عشق را مثال بزنم؛ مجنون همیشه سمبل پایداری و استقامت در عشق بوده اما من که امروز عشق را به نحو دیگری میبینم، معتقدم این پرسوناژ، خیلی احمقانهای است. وقتی که علم روانشناسی مجنون را برای من تجزیه و تحلیل میکند، او را یک بیمار معرفی میکند که میخواسته خودش را آزار بدهد. به همین دلیل میگویم مفاهیم عوض میشوند.
اما باز هم میبینیم در ادبیاتِ عدهای، مجنون همچنان زیر درخت نشستهاست و با کلاغها و آهوها درد دل میکند."
خالق شعر "زنی تنها در آستانه فصلی سرد" ادامه میدهد: "به هرحال شعر امروزِ ما باید یک شعری باشد که خصوصیات این دوره را داشتهباشد و در عین حال، سازنده این شعر باید کسی باشد که به حدی از هوشیاری و تجربه رسیدهباشد که به شعرش محتوایی بدهد که در حد کارهایی که در دنیا عرضه میشود، حرفی برای گفتن داشته باشد.
اگر غیر این باشد، میشود همان چیزی است که همه میگویند."
فروغ در باب ضعفهای شعر امروز میگوید: "من فکر میکنم آن چیزی که امروز به نام شعر عرضه میشود و ما سعی میکنیم که آن شکل شعر را دنبال کنیم، بهتر از آن چیزهایی است که نامش را شعر میگذارند و مطلقا ارتباطی به محیط ما ندارند.
ولی همین شکل چون یک چیز زندهاست، نواقصی هم دارد. نمیخواهم بگویم عیب این نوع شعر، میگویم عیب هر کار هنریای وجود نداشتن محیط است. اینجا هنر یک نوع تفنن است! چه از نگاه سازنده، چه از نگاه خواننده! من هیچوقت ندیدهام سازنده شعر، در قبال فرم کار و محتوای آن کنجکاوی به خرج دهد و در اکثر مواقع، میروند سراغ کنجکاویهای بچگانهای که ارتباطی به شعر امروز ندارد. چون محیط نیست و جریانی وجود ندارد، آدمها در خودشان فرو میروند و به خودشان پناه میبرند پس اگر قدرت کافی نداشتهباشند از بین میروند و اگر داشتهباشند، شعرشان، شعر مجردی میشود. این یکی از بزرگترین دلایل عدم رشد و رکود شعر امروز است."
فروغ در ادامه میدهد با استثنا کردن پنج، شش شاعر که شعرشان را بسیار قبول دارد میگوید: " طرز تلقی برخی از کسانی که در کار شعر هستند مشکلزاست. که این از طرز تلقی آنها از مفهوم شعر و زندگی امروز میآید.
من این را همانند نقاشی میبینم! نقاش وقتی میخواهد محیط امروز ما را بکشد، پناه میبرد به دست بریده و خط کوفی که اینها ارتباطی به زندگی امروز ما ندارند و فقط جنبه سرگرمی دارند.
من حتی دیدهام برخی نامهایی مانند نان تافتون را در شعرهایشان میآورند، اما اینها چیزهایی سطحی است و یک تصویر است. کار هنر تصویرسازی نیست، کار هنر بیان وجود یک آدم و دنیای او به کمک یک مشت تصویر است."
شاعر کتاب "تولدی دیگر" در ادامه مصاحبه در خصوص نکات مثبت شعر امروز اضافه میکند: "یکی از خصوصیات شعر امروز ما این است که شعر به جوهر شعری نزدیک شدهاست و خودش را جدا کردهاست از مسائلی که ارتباطی به شعر ندارد. شعر کارش این نیست که بخواهد نصیحت و رهبری بکند یا در مدح کسی باشد. امروز شعر، به خودش نزدیک شدهاست و از کلیگویی فاصله گرفتهاست.
ما به این علت میگوییم شعر امروز، چون در امروز زندگیمیکنیم، اما به عقیده من اصل، شعر بودن است. من فکر میکنم شعرهایی که پر از آه و ناله است و شامل شمع و ستاره و خیمه و کاروان میشود به امروز مربوط نمیشود. من مشکلی با استفاده از این واژگان ندارم و اگر اینها با دید امروزی بیان شود ایرادی ندارد اما مسئله اینجاست که دنیای این افراد، دنیایی به کلی متروک است و ارتباطی به دنیای ما ندارد! وگرنه کلمات آنقدر مهم نیستند."
فروغ ادامه میدهد: "آن چیزی که شعر را میسازد، محتوای آن است. اگر کسی که غزل مینویسد، یک آدم صمیمی امروزی باشد و نخواهد به خودش دروغ بگوید، فقط بخاطر اینکه مدال شاعر بودن را به سینه بزند، و فقط دنبال ساختن و خلق کردن باشد، شعرش، شعر خواهد بود.
در قالب غزل هم میتوان مسائل امروزی را از دید یک آدم امروزی مطرح کرد و یک شعر زیبا ساخت. آن چیزی که در شعر مطرح است فرم و قالب آن نیست، محتوای آن است. و اگر محتوای شعر، محتوایی باشد که من به عنوان فردی امروزی بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم، صد در صد شعر خواهد بود."
فروغ دو سال بعد از این گفتوگو در تاریخ 24 آبان 1345 در یک حادثه رانندگی جان خود را از دست داد.
از او پنج مجموعه شعر با نامهای "اسیر"، "دیوان" و "عصیان" در فاصله سالهای 1331 تا 1336 به چاپ رسیده و بعد از وقفهای پنج ساله دو کتاب مهم او با نامهای "تولدی دیگر" در سال 1341 و "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" در سال 1342 به یادگار ماندهاست.