شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

خون ریخت بر مثلثی که دنبال ضلع چهارمش بودم. پس روشن نشد، عصر. حتما ًخزعبلات بوده شب. وقتی به...

صبح شلوغ به شرجی می‌دود
جیغ ممتد دو زن و احتمال مرگ یکی
ـ آقای بارتلو که سر...

خورشید را برای آخرین بار تمیز می کنم

تا به خانه برگردم
دریا را با خودم ادامه...

تک نگاری

شعرها

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

بابک دولتی

در ساعات معینی از شبانه‌روز

در ساعات معینی از شبانه‌روز

مظاهر شهامت

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور