شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

خون ریخت بر مثلثی که دنبال ضلع چهارمش بودم. پس روشن نشد، عصر. حتما ًخزعبلات بوده شب. وقتی به...

صبح شلوغ به شرجی می‌دود
جیغ ممتد دو زن و احتمال مرگ یکی
ـ آقای بارتلو که سر...

خورشید را برای آخرین بار تمیز می کنم

تا به خانه برگردم
دریا را با خودم ادامه...

شعرها

تلفن زنگ بزند

تلفن زنگ بزند

سارا مؤیدی

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید

سه شعر از علی بیکی

سه شعر از علی بیکی

علی بیکی

گفته بودی که بازخواهی گشت

گفته بودی که بازخواهی گشت

مریم حسین‌زاده