برای جور کردن شعری داداییستی روزنامه‌ای بردارید، قیچی را بردارید، از روزنامه مقاله‌ای با طول مدنظر برای شعرتان برگزینید، آن بخش را برش دهید و در کیسه‌ای بریزید و به آرامی تکان دهید. بریده‌ها را یکی پس از دیگری بیرون بیاورید، به ترتیبی که از کیسه بیرون کشیده شده‌اند، به‌دقت کپی کنید. شعر شبیه به شما خواهد بود. و حالا شما یک نویسنده‌ی اصیل با حساسیتی بالا هستید، حتی اگر عوام کژ برداشت کنند.

بیش از نود سال از نخستین شب‌نشینی دادا در کاباره ولتر در شهر زوریخ ‌می‌گذرد، تریستان تزارا هنوز اما به‌طور بحث‌انگیزی به‌عنوان یکی از چهره‌های محبوب داداییسم با ما سخن ‌می‌گوید. اما این تزار اغلب اوقات با چکیده‌ی سخنان و گزین‌گویه‌هایش شناخته می‌شود، به همان شکلی که کم‌تر به‌عنوان نویسنده‌ی اثر شش جلدی Euvre complete  شناخته می‌شو‌د، مؤلفی که تا پایان عمرش در سال 1963 فعال بود. این چهره‌ی غیرواقعی از تزارا به طرز شگفت‌آوری یادآور مونتاژ خود از تیترهای روزنامه‌هاست، پیکره‌ای انسانی از بریده‌های چاپی!

در این‌جا می‌خواهم از تزارا و روش‌هایی که از خلال آن‌ها او به یاد آورده و قرائت ‌می‌شود، استفاده کنم تا از دادا به‌عنوان متنی فراتر از ژست و نقل‌قول‌های قابل ارجاع بحث کنم. در واقع صحبت بر سر راه‌هایی است که از طریق آن‌ها ‌می‌توان شعر داداییستی تزارا را با نشانگان خاص شعر او و به‌عنوان متونی چندظرفیتی و فارغ از اصول موضوعه و بیانیه‌هایِ داداییستی قرائت کرد. سپس برخی از روش‌هایی را مورد مطالعه قرار ‌می‌دهم که از خلال آن‌ها بیانیه‌های دادا با خواننده‌ی امروزین ـ دهه‌ها پس از آن بافت تاریخی اجتماعی که این بیانیه‌ها ذیل آن نوشته شدند ـ سخن ‌می‌گوید. رویکردی با انتهای باز به تولیدات داداییستی در این‌جا فراخوانده ‌می‌شود، تا روحیه‌ی منعطفی در قرائت حاصل شود که درباره‌ی داداییسم نه‌تنها به‌عنوان یک اجرای ویژه در مقطعی زمانی، بلکه به‌عنوان مکان هندسی تولید معنا، ایدئولوژی و ایده‌هایی که به‌طور غیرعادی روان، چندوجهی و پرمدتند ‌می‌اندیشد، هر چند که خود تزارا به‌طور مضحکی به ایدئولوژی تعلق‌ خاطر نداشت.

تلاش انتقادی قابل‌توجهی وقفِ ویژگی‌های عمو‌می ‌عناصرِ بی‌معنا در آثار تزارا شده است. به نظر ‌می‌رسد اکثر مفسران موافقند که این بی‌معنایی، همان‌طور که رنه لاکوت و ژرژ هالداس اشاره کرده‌اند، «اختراع» شده است. منتقدان دیگر بر پیوند بین اشعار تزارا و خاستگاه دادا به‌عنوان امری برای اجرا تأکید کرده‌اند. برای مثال جی. اف. براونینگ واحدهای معیاری مانند beng bong beng  و mbaah mbaah را ادای احترامی نوستالژیک به نویزپردازی‌های کاباره ولتر ‌می‌بینند، و روزهایی را به خاطر ‌می‌آورد که تزارا و همکارانش اجراهای صحنه‌ای خود را با آوازهای ساختگی افریقایی جان ‌می‌بخشیدند. مری آن کاوز همچنین از ایده‌ی بی‌معناهای تزارا به‌منزله‌ی تقلیدی از زبان‌های غیراروپایی یاد کرده است. «تزارا از تجربه‌ی یک بحران روانی شدید حوالی سال 1916 و سپس تلاش برای محو احساسات از شعرهایش ‌می‌گوید. برای این منظور، او صداها، تکه‌هایی از شبه‌زبان و واگویه‌های افریقایی را در شعر ‌می‌آمیخت. «با این حال، من ‌می‌خواهم استدلال کنم که هر چند پاکسازی احساسات ممکن است واقعاً قصد تزارا بوده باشد، روان‌متنی بودن شعرها ایده‌های دیگری در پی دارد. در این‌جا لازم است به واژه‌ی بی‌معنا (nonsensical) بپردازیم. به این دلیل که هنگام کار بر انواع شکل‌بندی‌های کلامی که توسط تزارا استفاده ‌می‌شود، اصطلاح glossolalia ـ که به معنای نجوای عبادت‌گران و مؤمنان است ـ اصطلاحی مفیدتر و خاص‌تر به نظر ‌می‌رسد، زیرا اجرایی صاحب سبک و بی‌قرار را پیشنهاد ‌می‌کند که در آن شاعر به زبان‌هایی متفاوت سخن ‌می‌گوید و از ترکیباتی کلامی بهره ‌می‌برد که ممکن است به واژه‌های موجود در زبان فرانسه یا زبان‌های دیگر مربوط باشد. مفهوم گلوسولالیا، همچنین، به‌طور مؤثری به آن صنایع بیانی مربوط است که تزارا در متونش فرا‌می‌خواند یا مورد تقلید قرار ‌می‌دهد. در عین حال در آثارش با انواع دشواری‌ها یا ظاهراً عناصر بی‌معنای کلامی‌شده مواجهیم که از سخنان دیکتاتورها و کشیشان کاتولیک گرفته تا متون پزشکی و تته‌پته‌های نوزادان اخذ شده اند.

تزارا تا حدی قربانی تبلیغات خود شد. خود او سرخوشانه تأکید داشت که شعر دادا به سادگی از کلاه شعبده‌ی تصادف بیرون ‌می‌پرد. به همین دلیل اغلب متخصصان ادبی او را جدی نمی‌گیرند. در عوض، همان‌طور که جوانا مالت درباره‌ی سوررئالیسم اندیشید، محققان ممکن است با خواندن آثارِ دادا فارغ از نیت مؤلف یا شرایط تاریخی و زندگی‌نامه‌ایِ اغواگرش، چیز بیش‌تری گیرشان بیاید. در مورد تزارا فشردگیِ تکان‌دهنده‌ی شعرش، این ایده را در خود دارد که آثار داداییستیِ دیگرِ او آن‌قدر واجد پختگی است که مورد بازبینی قرار گیرد. برای ارائه‌ی پیشنهادی در این خصوص ایده‌ای دارم، به همان ترتیب که گلوسولالیای شعریِ تزارا اثرات شدتمند و انرژی شخصی با خود دارد، ـ به همان شکلی که بالقوگی دلالتمند، پیچیده و غیرمنتظره‌ای در آن است ـ خواندنِ دقیقِ نثر او هم واجد ظرفیت‌هایی است، ظرفیت‌هایی ورایِ ژست و تحریک و شوک‌هایی که قرار بوده، بدهد.

با تمام ادعاهای سفت و سخت در خصوص ضد ایدئولوژیک بودن و نهیلیسمِ دادا و هواخواهانِ آن، ریشه بستنش در دوره‌ای از تاریخ که با شکستِ حماسیِ انسان همراه بود، نشان ‌می‌دهد که داداییسم تا حد قابل‌توجهی تحت‌تاأثیر رانه‌هایی ایدئولوژیک بود. برای مثال، همان‌طور که لی‌ هاروود در بحثی قابل‌اعتنا خاطرنشان کرد، اعتراضات و آثار داداییست‌ها تنها پاسخ عاقلانه‌ای بود که هر هنرمندی ‌می‌توانست به دنیایی بدهد که ظاهراً دچار جنون شده بود. این احساس با آن‌ها بود که پوچی و سرگشتگی باید بیش‌تر و بیش‌تر حس ‌می‌شد، تا آن‌جا که هر چیزی در سکوت فرو رود، سکوتی که از آن افق و بصیرتی جدید سر برکشد. اشاره‌ی هاروود در خصوصِ سکوت و فروپاشی مهم است، این‌که بی‌معناهای دادا مسیری به سوی توقف و لحظه‌ی ترکِ زبان است، ساختمانِ شگفت‌آور و ضروریِ نیمه‌کاره‌ای میان گفتار متعارف و سکوت. او به نقل از هوگو بال ‌می‌گوید: «شاید لازم است که قاطعانه و به اجبار هرج‌و‌مرج ایجاد کنیم تا بتوانیم یک بنای کاملاً جدید براساس باورهایی بسازیم که ریشه‌هایشان تغییر کرده است.» به نظر ‌می‌رسد ترکیب سردرگمی میانِ اجرا و متنِ دادا بخش مهمی از «هرج‌و‌مرج تولید‌شده‌ی اجباری»  هوگو بال باشد، که در آرزوی آن موقعیتی است که در ذیل آن گفتار متعارف بازنویسی نمی‌شود، بلکه تحت فشار، مورد خطاب قرار ‌می‌گیرد، تکه‌تکه و تجزیه ‌می‌شود.

بنابراین ‌می‌توان استدلال کرد که سبک دادا به‌خودی‌خود «ایدئولوژیک» است، و نشانگر نقطه‌ی شکستی است که بین سکوت (و فروپاشیِ) ذکر‌شده توسط هاروود و نهاد بهنجارِ زبانِ متعارف قرار ‌می‌گیرد؟ نهادی که بیش از این‌ها، همدست و درون‌زادِ حکومت، صنعت، طبقات متوسط و دیگر نظام‌های انسانی است؛ که نه‌تنها نتوانستند از حماقتِ منحصر‌به‌فردِ جنگ جهانی اول ممانعت به عمل آورند، بلکه فعالانه در آتشِ آن هیزم ریختند و چه بسا نفعِ اقتصادی بردند. در مورد تزارا، شکست حماسیِ تجربه‌ی جنگ با تأکید او بر ارزش تغییرناپذیر و شورمندیِ حیات انسانی در تضاد است. در این شکل از مواجهه با زندگی، تأکید بیش‌تری بر وجوه شخصی، فردی و نشناخته‌ی هستی انسانی گذاشته ‌می‌شود، در واقع داداییسم به‌منزله‌ی نوعی پاسخ به پرسش بنیادین «شکل زیست بهتر» است.

برخلاف شهرتِ عمو‌می‌دادا به نهیلیسم و ضدایدئولوژی بودن، در این‌جا با ترتیبی شفاف و روشن از ایده‌ها و مفاهیم پایه‌یِ ایجابی سروکار نداریم. به این دلیل که دادا هر چه باشد، و هرچقدر که به‌طور عجیب‌و‌غریبی بیانش کند، شوقِ بهبود بنیادین وضعیت انسانی را بر‌می‌انگیزد، بهبودی که به هر نحوی از انحا بر جزئیات صحه ‌می‌گذارد تا کمیت‌ها و محدوده‌ها. ورای بیزاریِ صریحش از کشتار مکانیزه‌ی آدمی در جنگ جهانی اول، داداییسم بر آن است تا به برابری و خودبسندگیِ انسان تشرف یابد، بر وجوه خُرد و کم‌اهمیت و به‌ظاهر بی‌ربطِ اجزای زندگی ارج نهد و به هستیِ هر دم فزاینده‌ی‌ انسانی احترام بگذارد. بنابراین در این روحیه‌ی‌ عمومی و آری‌گو به زندگی، دادا همزمان در زمان و بیرونِ زمان ‌می‌زید، بر ضرورت وجودش از خلال بیزاری از زمانه‌ی‌ معاصرش صحه ‌می‌گذارد، اما در عین حال چشم به یک راهِ نوتر و بهتر برای زندگی دارد، راهی که در آن اثری از خودِ دادا نیست.

خواست دادا از ما، به‌منزله‌ی‌ خوانندگان و سوژه‌های سیاسی‌ـ‌ایدئولوژیک در قرن بیست‌و‌یکم، آن است که رویکرد ما به آینده همچون او رویکردی با پایان باز و گشوده باشد. در واقع، برخلافِ تأکید صحیحِ تاریخ‌نگارانِ فرهنگ بر نسبت بنیادین میان آوانگاردیسم و لحظه‌ی‌ تاریخیِ تحققش، نوعی کیفیتِ انسان‌مدارِ اصولی در دادا هست که باقی ‌می‌ماند، اشتهایی در دادا هست که در سپهری انسانی یک رابطه‌ای بیناانسانی و خودبسنده ایجاد کند، رابطه‌ای که ملیت‌ها و طبقات دیگر را از ورای دورانِ تاریخی‌اش فرا‌می‌خواند، و نیز نسل‌ها را از خلالِ گذشته و آینده. از متون تزارا بر‌می‌آید که دادا نه‌تنها بر آن است که ذهنیت انسانی را به اشتراک بگذارد، بلکه به ترتیبی ویژه از ارزش‌ها و مفاهیم نیز ‌می‌پردازد که بر گفتارهای سیاسی و شخصیِ دوران ما تأکید دارد.

در نتیجه، اگر بخواهیم دامنه‌ی‌ تأثیرات داداییسم را بیرون از محدوده‌های زمانی‌اش بسنجیم، باید بر دو مسئله تأکید کنیم. از یک سو، تلاش‌هایی که برای ادامه یا احیای داداییسم به‌منزله‌ی‌ یک کنش انجام شد، (برای مثال در نئو‌دادا)، و از سوی دیگر، دادا به عنوان یک روح زنده، منبعی فوق‌العاده غنی و ناهمگون از ایده‌ها که از پاسخ به مجموعه‌ای از شکست‌ها، نیروهای محرکِ شورمندی و اشتیاق زبانه کشیده‌اند، شکست‌ها و نیروهایی در دلِ قرن بیستم. به‌نوبه‌ی‌ خود، دادا با طیفی از جریان‌های اصلی دیگرِ فکری، کشف و شهودها و ایدئولوژیِ آغاز قرن بیستم در ارتباط است: با زبان‌شناسی و روابط میان دال و مدلول، با تحلیل روانکاوی و شور سرکوب‌ناپذیر ذهن انسان. و این پیش از تلاش‌های سورئالیست‌ها بود که کوشیدند آثار فروید را به هنر و ادبیات بسط دهند، و با‌ هایزنبرگ و ایده‌ی‌ شک که به شکل اصل عدم‌قطعیت در سال 1922 تجسم پیدا کرد، و این همان سالی بود که تزارا پایان داداییسم را اعلام کرد. بی‌تردید، ظهور دادا همه‌ی‌ این مقولات را با شدت‌ها و پیچیدگی‌های زمانه‌ی‌ این جنبش درهم آمیخت. در عین حال، دادا آن پدیده‌ای بود و هست که طیفی از آینده‌های ممکن را در خود بازتاب ‌می‌داد و ‌می‌دهد، از یک سو جهانی ایدئال یا دست‌کم جهانی که به‌طور گسترده‌ای در حال ارتقا است، و از سویی دیگر سیاره‌ای گرفتار به طاعونِ حماقت! بنابراین دادا هنوز با ما سخن ‌می‌گوید ـ نه‌فقط با گزین‌گویه‌هایِ قابلِ‌نقل‌قول – بلکه به صورت فراخوانی برای تفکر انتقادی و به‌طور خاص به صورت پاسخی به بروزِ حماقتِ انسان در جهانِ مدرن: جهانی که هنوز جنگ به‌طوری جدی در آن جریان دارد و در دلِ برنامه‌های سیاسی آن جا خوش کرده است، جهانی که بیش از هر زمان دیگری، سیاست در آن با نان قرض دادن، شعارهای سیاسی و آمارِ قابل‌نقل نشانه‌گذاری ‌می‌شود. داداییسم چه از منظر ادبیات و چه از منظر ایدئولوژی از ما ‌می‌خواهد دوباره به غنای متن بیندیشیم، آن نوع از غنای متن که ‌می‌تواند از خلال یک وضعیت فرهنگیِ بی‌معنا به حرکت دربیاید. 

اهمیتِ سخنِ بی‌معنا

برای جور کردن شعری داداییستی روزنامه‌ای بردارید، قیچی را بردارید، از روزنامه مقاله‌ای با طول مدنظر برای شعرتان برگزینید، آن بخش را برش دهید و در کیسه‌ای بریزید و به آرامی تکان دهید. بریده‌ها را یکی پس از دیگری بیرون بیاورید، به ترتیبی که از کیسه بیرون کشیده شده‌اند، به‌دقت کپی کنید. شعر شبیه به شما خواهد بود. و حالا شما یک نویسنده‌ی اصیل با حساسیتی بالا هستید، حتی اگر عوام کژ برداشت کنند.

بیش از نود سال از نخستین شب‌نشینی دادا در کاباره ولتر در شهر زوریخ ‌می‌گذرد، تریستان تزارا هنوز اما به‌طور بحث‌انگیزی به‌عنوان یکی از چهره‌های محبوب داداییسم با ما سخن ‌می‌گوید. اما این تزار اغلب اوقات با چکیده‌ی سخنان و گزین‌گویه‌هایش شناخته می‌شود، به همان شکلی که کم‌تر به‌عنوان نویسنده‌ی اثر شش جلدی Euvre complete  شناخته می‌شو‌د، مؤلفی که تا پایان عمرش در سال 1963 فعال بود. این چهره‌ی غیرواقعی از تزارا به طرز شگفت‌آوری یادآور مونتاژ خود از تیترهای روزنامه‌هاست، پیکره‌ای انسانی از بریده‌های چاپی!

در این‌جا می‌خواهم از تزارا و روش‌هایی که از خلال آن‌ها او به یاد آورده و قرائت ‌می‌شود، استفاده کنم تا از دادا به‌عنوان متنی فراتر از ژست و نقل‌قول‌های قابل ارجاع بحث کنم. در واقع صحبت بر سر راه‌هایی است که از طریق آن‌ها ‌می‌توان شعر داداییستی تزارا را با نشانگان خاص شعر او و به‌عنوان متونی چندظرفیتی و فارغ از اصول موضوعه و بیانیه‌هایِ داداییستی قرائت کرد. سپس برخی از روش‌هایی را مورد مطالعه قرار ‌می‌دهم که از خلال آن‌ها بیانیه‌های دادا با خواننده‌ی امروزین ـ دهه‌ها پس از آن بافت تاریخی اجتماعی که این بیانیه‌ها ذیل آن نوشته شدند ـ سخن ‌می‌گوید. رویکردی با انتهای باز به تولیدات داداییستی در این‌جا فراخوانده ‌می‌شود، تا روحیه‌ی منعطفی در قرائت حاصل شود که درباره‌ی داداییسم نه‌تنها به‌عنوان یک اجرای ویژه در مقطعی زمانی، بلکه به‌عنوان مکان هندسی تولید معنا، ایدئولوژی و ایده‌هایی که به‌طور غیرعادی روان، چندوجهی و پرمدتند ‌می‌اندیشد، هر چند که خود تزارا به‌طور مضحکی به ایدئولوژی تعلق‌ خاطر نداشت.

تلاش انتقادی قابل‌توجهی وقفِ ویژگی‌های عمو‌می ‌عناصرِ بی‌معنا در آثار تزارا شده است. به نظر ‌می‌رسد اکثر مفسران موافقند که این بی‌معنایی، همان‌طور که رنه لاکوت و ژرژ هالداس اشاره کرده‌اند، «اختراع» شده است. منتقدان دیگر بر پیوند بین اشعار تزارا و خاستگاه دادا به‌عنوان امری برای اجرا تأکید کرده‌اند. برای مثال جی. اف. براونینگ واحدهای معیاری مانند beng bong beng  و mbaah mbaah را ادای احترامی نوستالژیک به نویزپردازی‌های کاباره ولتر ‌می‌بینند، و روزهایی را به خاطر ‌می‌آورد که تزارا و همکارانش اجراهای صحنه‌ای خود را با آوازهای ساختگی افریقایی جان ‌می‌بخشیدند. مری آن کاوز همچنین از ایده‌ی بی‌معناهای تزارا به‌منزله‌ی تقلیدی از زبان‌های غیراروپایی یاد کرده است. «تزارا از تجربه‌ی یک بحران روانی شدید حوالی سال 1916 و سپس تلاش برای محو احساسات از شعرهایش ‌می‌گوید. برای این منظور، او صداها، تکه‌هایی از شبه‌زبان و واگویه‌های افریقایی را در شعر ‌می‌آمیخت. «با این حال، من ‌می‌خواهم استدلال کنم که هر چند پاکسازی احساسات ممکن است واقعاً قصد تزارا بوده باشد، روان‌متنی بودن شعرها ایده‌های دیگری در پی دارد. در این‌جا لازم است به واژه‌ی بی‌معنا (nonsensical) بپردازیم. به این دلیل که هنگام کار بر انواع شکل‌بندی‌های کلامی که توسط تزارا استفاده ‌می‌شود، اصطلاح glossolalia ـ که به معنای نجوای عبادت‌گران و مؤمنان است ـ اصطلاحی مفیدتر و خاص‌تر به نظر ‌می‌رسد، زیرا اجرایی صاحب سبک و بی‌قرار را پیشنهاد ‌می‌کند که در آن شاعر به زبان‌هایی متفاوت سخن ‌می‌گوید و از ترکیباتی کلامی بهره ‌می‌برد که ممکن است به واژه‌های موجود در زبان فرانسه یا زبان‌های دیگر مربوط باشد. مفهوم گلوسولالیا، همچنین، به‌طور مؤثری به آن صنایع بیانی مربوط است که تزارا در متونش فرا‌می‌خواند یا مورد تقلید قرار ‌می‌دهد. در عین حال در آثارش با انواع دشواری‌ها یا ظاهراً عناصر بی‌معنای کلامی‌شده مواجهیم که از سخنان دیکتاتورها و کشیشان کاتولیک گرفته تا متون پزشکی و تته‌پته‌های نوزادان اخذ شده اند.

تزارا تا حدی قربانی تبلیغات خود شد. خود او سرخوشانه تأکید داشت که شعر دادا به سادگی از کلاه شعبده‌ی تصادف بیرون ‌می‌پرد. به همین دلیل اغلب متخصصان ادبی او را جدی نمی‌گیرند. در عوض، همان‌طور که جوانا مالت درباره‌ی سوررئالیسم اندیشید، محققان ممکن است با خواندن آثارِ دادا فارغ از نیت مؤلف یا شرایط تاریخی و زندگی‌نامه‌ایِ اغواگرش، چیز بیش‌تری گیرشان بیاید. در مورد تزارا فشردگیِ تکان‌دهنده‌ی شعرش، این ایده را در خود دارد که آثار داداییستیِ دیگرِ او آن‌قدر واجد پختگی است که مورد بازبینی قرار گیرد. برای ارائه‌ی پیشنهادی در این خصوص ایده‌ای دارم، به همان ترتیب که گلوسولالیای شعریِ تزارا اثرات شدتمند و انرژی شخصی با خود دارد، ـ به همان شکلی که بالقوگی دلالتمند، پیچیده و غیرمنتظره‌ای در آن است ـ خواندنِ دقیقِ نثر او هم واجد ظرفیت‌هایی است، ظرفیت‌هایی ورایِ ژست و تحریک و شوک‌هایی که قرار بوده، بدهد.

با تمام ادعاهای سفت و سخت در خصوص ضد ایدئولوژیک بودن و نهیلیسمِ دادا و هواخواهانِ آن، ریشه بستنش در دوره‌ای از تاریخ که با شکستِ حماسیِ انسان همراه بود، نشان ‌می‌دهد که داداییسم تا حد قابل‌توجهی تحت‌تاأثیر رانه‌هایی ایدئولوژیک بود. برای مثال، همان‌طور که لی‌ هاروود در بحثی قابل‌اعتنا خاطرنشان کرد، اعتراضات و آثار داداییست‌ها تنها پاسخ عاقلانه‌ای بود که هر هنرمندی ‌می‌توانست به دنیایی بدهد که ظاهراً دچار جنون شده بود. این احساس با آن‌ها بود که پوچی و سرگشتگی باید بیش‌تر و بیش‌تر حس ‌می‌شد، تا آن‌جا که هر چیزی در سکوت فرو رود، سکوتی که از آن افق و بصیرتی جدید سر برکشد. اشاره‌ی هاروود در خصوصِ سکوت و فروپاشی مهم است، این‌که بی‌معناهای دادا مسیری به سوی توقف و لحظه‌ی ترکِ زبان است، ساختمانِ شگفت‌آور و ضروریِ نیمه‌کاره‌ای میان گفتار متعارف و سکوت. او به نقل از هوگو بال ‌می‌گوید: «شاید لازم است که قاطعانه و به اجبار هرج‌و‌مرج ایجاد کنیم تا بتوانیم یک بنای کاملاً جدید براساس باورهایی بسازیم که ریشه‌هایشان تغییر کرده است.» به نظر ‌می‌رسد ترکیب سردرگمی میانِ اجرا و متنِ دادا بخش مهمی از «هرج‌و‌مرج تولید‌شده‌ی اجباری»  هوگو بال باشد، که در آرزوی آن موقعیتی است که در ذیل آن گفتار متعارف بازنویسی نمی‌شود، بلکه تحت فشار، مورد خطاب قرار ‌می‌گیرد، تکه‌تکه و تجزیه ‌می‌شود.

بنابراین ‌می‌توان استدلال کرد که سبک دادا به‌خودی‌خود «ایدئولوژیک» است، و نشانگر نقطه‌ی شکستی است که بین سکوت (و فروپاشیِ) ذکر‌شده توسط هاروود و نهاد بهنجارِ زبانِ متعارف قرار ‌می‌گیرد؟ نهادی که بیش از این‌ها، همدست و درون‌زادِ حکومت، صنعت، طبقات متوسط و دیگر نظام‌های انسانی است؛ که نه‌تنها نتوانستند از حماقتِ منحصر‌به‌فردِ جنگ جهانی اول ممانعت به عمل آورند، بلکه فعالانه در آتشِ آن هیزم ریختند و چه بسا نفعِ اقتصادی بردند. در مورد تزارا، شکست حماسیِ تجربه‌ی جنگ با تأکید او بر ارزش تغییرناپذیر و شورمندیِ حیات انسانی در تضاد است. در این شکل از مواجهه با زندگی، تأکید بیش‌تری بر وجوه شخصی، فردی و نشناخته‌ی هستی انسانی گذاشته ‌می‌شود، در واقع داداییسم به‌منزله‌ی نوعی پاسخ به پرسش بنیادین «شکل زیست بهتر» است.

برخلاف شهرتِ عمو‌می‌دادا به نهیلیسم و ضدایدئولوژی بودن، در این‌جا با ترتیبی شفاف و روشن از ایده‌ها و مفاهیم پایه‌یِ ایجابی سروکار نداریم. به این دلیل که دادا هر چه باشد، و هرچقدر که به‌طور عجیب‌و‌غریبی بیانش کند، شوقِ بهبود بنیادین وضعیت انسانی را بر‌می‌انگیزد، بهبودی که به هر نحوی از انحا بر جزئیات صحه ‌می‌گذارد تا کمیت‌ها و محدوده‌ها. ورای بیزاریِ صریحش از کشتار مکانیزه‌ی آدمی در جنگ جهانی اول، داداییسم بر آن است تا به برابری و خودبسندگیِ انسان تشرف یابد، بر وجوه خُرد و کم‌اهمیت و به‌ظاهر بی‌ربطِ اجزای زندگی ارج نهد و به هستیِ هر دم فزاینده‌ی‌ انسانی احترام بگذارد. بنابراین در این روحیه‌ی‌ عمومی و آری‌گو به زندگی، دادا همزمان در زمان و بیرونِ زمان ‌می‌زید، بر ضرورت وجودش از خلال بیزاری از زمانه‌ی‌ معاصرش صحه ‌می‌گذارد، اما در عین حال چشم به یک راهِ نوتر و بهتر برای زندگی دارد، راهی که در آن اثری از خودِ دادا نیست.

خواست دادا از ما، به‌منزله‌ی‌ خوانندگان و سوژه‌های سیاسی‌ـ‌ایدئولوژیک در قرن بیست‌و‌یکم، آن است که رویکرد ما به آینده همچون او رویکردی با پایان باز و گشوده باشد. در واقع، برخلافِ تأکید صحیحِ تاریخ‌نگارانِ فرهنگ بر نسبت بنیادین میان آوانگاردیسم و لحظه‌ی‌ تاریخیِ تحققش، نوعی کیفیتِ انسان‌مدارِ اصولی در دادا هست که باقی ‌می‌ماند، اشتهایی در دادا هست که در سپهری انسانی یک رابطه‌ای بیناانسانی و خودبسنده ایجاد کند، رابطه‌ای که ملیت‌ها و طبقات دیگر را از ورای دورانِ تاریخی‌اش فرا‌می‌خواند، و نیز نسل‌ها را از خلالِ گذشته و آینده. از متون تزارا بر‌می‌آید که دادا نه‌تنها بر آن است که ذهنیت انسانی را به اشتراک بگذارد، بلکه به ترتیبی ویژه از ارزش‌ها و مفاهیم نیز ‌می‌پردازد که بر گفتارهای سیاسی و شخصیِ دوران ما تأکید دارد.

در نتیجه، اگر بخواهیم دامنه‌ی‌ تأثیرات داداییسم را بیرون از محدوده‌های زمانی‌اش بسنجیم، باید بر دو مسئله تأکید کنیم. از یک سو، تلاش‌هایی که برای ادامه یا احیای داداییسم به‌منزله‌ی‌ یک کنش انجام شد، (برای مثال در نئو‌دادا)، و از سوی دیگر، دادا به عنوان یک روح زنده، منبعی فوق‌العاده غنی و ناهمگون از ایده‌ها که از پاسخ به مجموعه‌ای از شکست‌ها، نیروهای محرکِ شورمندی و اشتیاق زبانه کشیده‌اند، شکست‌ها و نیروهایی در دلِ قرن بیستم. به‌نوبه‌ی‌ خود، دادا با طیفی از جریان‌های اصلی دیگرِ فکری، کشف و شهودها و ایدئولوژیِ آغاز قرن بیستم در ارتباط است: با زبان‌شناسی و روابط میان دال و مدلول، با تحلیل روانکاوی و شور سرکوب‌ناپذیر ذهن انسان. و این پیش از تلاش‌های سورئالیست‌ها بود که کوشیدند آثار فروید را به هنر و ادبیات بسط دهند، و با‌ هایزنبرگ و ایده‌ی‌ شک که به شکل اصل عدم‌قطعیت در سال 1922 تجسم پیدا کرد، و این همان سالی بود که تزارا پایان داداییسم را اعلام کرد. بی‌تردید، ظهور دادا همه‌ی‌ این مقولات را با شدت‌ها و پیچیدگی‌های زمانه‌ی‌ این جنبش درهم آمیخت. در عین حال، دادا آن پدیده‌ای بود و هست که طیفی از آینده‌های ممکن را در خود بازتاب ‌می‌داد و ‌می‌دهد، از یک سو جهانی ایدئال یا دست‌کم جهانی که به‌طور گسترده‌ای در حال ارتقا است، و از سویی دیگر سیاره‌ای گرفتار به طاعونِ حماقت! بنابراین دادا هنوز با ما سخن ‌می‌گوید ـ نه‌فقط با گزین‌گویه‌هایِ قابلِ‌نقل‌قول – بلکه به صورت فراخوانی برای تفکر انتقادی و به‌طور خاص به صورت پاسخی به بروزِ حماقتِ انسان در جهانِ مدرن: جهانی که هنوز جنگ به‌طوری جدی در آن جریان دارد و در دلِ برنامه‌های سیاسی آن جا خوش کرده است، جهانی که بیش از هر زمان دیگری، سیاست در آن با نان قرض دادن، شعارهای سیاسی و آمارِ قابل‌نقل نشانه‌گذاری ‌می‌شود. داداییسم چه از منظر ادبیات و چه از منظر ایدئولوژی از ما ‌می‌خواهد دوباره به غنای متن بیندیشیم، آن نوع از غنای متن که ‌می‌تواند از خلال یک وضعیت فرهنگیِ بی‌معنا به حرکت دربیاید. 

تک نگاری

شعرها

اعتراف می‌کنم 

اعتراف می‌کنم 

مظاهر شهامت

من بغض یک عروسک تنهایم

من بغض یک عروسک تنهایم

سیده تکتم حسینی

بمب

بمب

بکتاش آبتین

 نه این کوچه‌ی پیچ در پیج

نه این کوچه‌ی پیچ در پیج

سیروس رومی

ویدئو