شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

پریشانی

به او که مرا به تئاتر می‌برد. در به تاریکی رها می‌کند.

با چشمانی که تمامِ روز می‌چرند
ناز بنیاد
گمانه گمانه
می‌آمد
و ما
در پژواک گمراهی‌مان              هر بار
گمِ او می‌شدیم.
سایه‌وار می‌گذشت و شایعه
در گوش می‌مانْد
که او
گذشته ‌است آیا؟

در حال
خیس از موجِ پریشانی
حالی‌به‌حالی می‌شدیم و
   آماجِ هواخواهی

با چشمانی که روز را می‌چرند

ایستاده‌ایم به تماشا
هم سو می‌برند هم
وهمِ ندیدن را
 چشم می‌کارند.

ناچار    گمِ واژه می‌شویم
در پیچاپیچ گوش
می‌مانیم و دیگر
سیر می‌شویم از باقی روز

امید نودهی

تک نگاری

شعرها

چوار

چوار

احمد کریمی

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی

 به‌دست همه چراغی بود

به‌دست همه چراغی بود

احمدرضا احمدی

خلیج

خلیج

امین رجبیان