شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سفر

من اینک رهسپار سرزمین دیگری هستم
زمان آمد 
رسید از ره
کنون بدرود ای  یاران!
رفیقان! دوستان! بدرود! 
ما رفتیم 
اگر چه این زمان، احوال و حال دیگری داریم
ولیکن ما مدام از خویش می‌پرسیم 
که از دندان و چنگ این گرسنه گرگ‌ها راه نجاتی هست؟
چه شد آخر؟
کجا بودند این  دندان و چنگ خون فشان خونبار
نه این‌که این همه در دیگران هست و مرا جان و درون را گرگ هاری نیست 
معاذ الله...
مرا هم در درون خونخوار هاری هست...
ولی من سوگمندانه مدام از خویش و از ناخویش می‌پرسم 
که با این هار وحشی 
این ستمباره 
کجا آخر کجا
یک روز
مصافی سخت خواهم داد
که یا او رگ به رگ اعضای جانم را
                                         به دندان‌های خون افشان بدراند
 و یا من، این حقیر نحس ناکس را
ز اقلیم وجود  خود برون سازم
 زمستان 1391  

سیروس مشفقی

تک نگاری

دلم می‌سوزد

دلم می‌سوزد

شهریار وقفی‌پور

شعرها

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین

موج‌هایش را بر پشت بسته بلند دریا

موج‌هایش را بر پشت بسته بلند دریا

قاسم درویشی دوراهک

با تلویزیون

با تلویزیون

مریم فرجی

كازابلانكا‌(2)

كازابلانكا‌(2)

محمود بهرامی