شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هنوز بد طـــور

هنوز بد طـــور
تیک تاک ساعت توی سرم بود
کـــه باران ایستاد
تا تلخی قهوه را بریزم
روی بوته‌ها.
و آواز پنجره همه‌چیز را دیده بود
بهتر از تو
کـــه روی چنارها
سوختنم را
گـــریه نمی‌کردی. 
من باور نمی‌کنم همسایه‌ام
بی‌وقت بیاید هر روز
و قرن‌های گذشته‌ام را بنویسد پشت خواب.
راستی قرن‌های گذشته ما
بوی زن نمی‌دهد
بوی لحظه‌ای کـــه من از پنجره
دست در موهایم می‌کنم و
پشت عکس تو
با حروف تکرار
چیزی می‌خواهم بنویسم
رمـــزی که از ردپای شتر
سنگ‌تر است.
 هنوز مثل ساعت می‌پیچد در سرم
هنوز مثل  شب
تا صبح در بوته‌های زیر پنجره
هنوز نشسته‌ای آن‌جا
و به روزهای من می‌خندی.
مـــن سنگ نیستم
این را همسایه‌ام هر روز می‌نویسد

روی کاغذهایی که از من نیست
و زن همه‌چیز را دیده بود
حتی تابوتم
کـــه لخت از کنار تو رد می‌شد
و چیزی که جا مانده بود
همین تلخی بود
کـــه روی بوته‌ها
سیاه می‌زد

عزت‌الله بهمنی

شعرها

زیرپوست شهر

زیرپوست شهر

محمود معتقدی

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

حامد ابراهیم پور

این باغ سوگوار درختان بی بر است

این باغ سوگوار درختان بی بر است

رضا جمشیدی