شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سایه‌ای آمد که شب را در دهانم جا کند!

سایه‌ای آمد که شب را در دهانم جا کند!
تا بنایِ روشنی را در خودش بر پا کند
جلوه‌ای ناآشنا کرد و مرا از خود گرفت
تا که روحِ خسته‌ام را سهمِ طوفان‌ها کند
سایه سارم را برید و بینِ تاریکی نشاند
شعر هم جرئت ندارد صحبت از فردا کند!
سایه شاید کینه‌یِ دورانِ تلخ کودکی‌ست
آمده تا مرگ را موضوعِ یک انشاء کند
یا که شاید بعدِ عمری دلربایم آمده
تا به رسمِ دل ربودن پشت من را تا کند
یا فریبی بود مضحک، از جهانِ واژه تا
شاعری را بی قرینه حذف از معنا کند
هرچه بود آغاز بود، آغازِ مردن‌های من!
دلخوشم که بعد از این از کشتنم پروا کند
آنچنان در مرگ خواهم مرد دوزخ گل دهد
سایه‌ها را مردنِ چشمانِ من بینا کند...!

مجتبی کلام‌زاده

تک نگاری

شعرها

 جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

بابک دولتی

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

علی قنبری

همین که این در وامانده باز باز شود،

همین که این در وامانده باز باز شود،

محمود صالحی‌فارسانی

زیر سایه‌ی یک درخت

زیر سایه‌ی یک درخت

محمدباقر کلاهی اهری