ترک شرب بیپیر
ترکهی تاکش به رگ زدم
گفت به ترکهی تاکی تا کِی کار من به تو و
تار تو
بزن
در زخمه
تابستان زخم خشخاشهای پیرم و
تاکستان زیر پوست من میرسد
به ترکهی ترِ تاکی
هر بار تاریکتر به خون خودم تشنه و تار
ای بیخبر از شراب مدام ما
هم در می و هم پیالهاش نبودهایم.