کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ١٣٥٢ تهران .
مجموعه‌های منتشر شده: « آرامتر سكوت كن» ، «اين استخوان من است» و ...

از صدای اتاق پرت می‌شدم

از صدای اتاق پرت می‌شدم ،
پشت سیاهرگهای مرده‌
که خون را می‌نوشیدند
از کیسه‌ای سیاه
از ترسِ سوزن‌هایی که می‌آمدند فرود
بر مویرگهایی پاره شده از ترس

مرگ ، که گره می‌خورد به زندگی
زندگی که رو بر می گرداند
پشت را خالی می‌کرد به حیاتی پر از رنگ
می‌افتاد بر کف اتاق
زیر مهتابی های چشمک ‌زن
در راهروهایی بلند
مرگ را از آغاز می‌نوشت
شاید هم از پایان
کودکی‌ام لای درهای چوبی می‌دوید
گاهی هم لای درها می‌ماند
گاهی هم کلاغی بر آن زار می‌زد
گاهی می‌شد بی مو‌
جهان به دو بخش ، تقسیم
جهانی برهنه از آشپزخانه‌های بی در
جهانی پر از دامن‌ها
و من زندانی شده در تن‌
چپ را نمی‌توانستم بخوابم
راست را نمی‌توانستم بخوابم
نشستن را نمی‌توانستم بنشینم
و در تن‌ام زندانی
زندانی‌ام از تن
تن را به کدام تن گره بزنم
که سبز شود در سیزده سالگی
به دویدن از کوهی
که قابش عکس مادر بود
و من ترجمان غمگین موهاش
لابلای آن افق بی‌نهایت
سک‌سکه می‌کردم
پرت می‌شدم از صدای کوه
این بار صدای خون نمی‌آمد
این بار صدایی بر روحم شَتَکْ می‌زد
بی شباهت به صداهای ناموجود
رگ‌هام را زل می‌زدم این بار
که جابجا می‌شدند زیر پوست
که جابجا می‌شدند زیر صورت
دیگر عکس غایب مادرم نبودم
زنی در گوش ایستاده بودم ، به فریاد
هوا را ایستاده در نفس‌ام ، تنگ
گوشهام بال در می‌آوردند و من
در نقطه‌ی کور جهان نشسته بودم.

و من !
به رگهای بریده باور داشتم و
هر بار سلولی از من کم می‌شد
اگر لابلای زمزمه‌های گوش میانی
گم نمی‌شدم.
در گِل فرو می‌رفتم و
زندگانی تکرار می‌شد در ضربان آذر
هیولایی با دندان که جا خوش کرده بود
در اردیبهشت به آذر

این بار بی صدا خواهم رفت
برای پرت شدن از صدای اتاق
کمی دیر آمدی ،
کمی دیرتر از اینکه زنگ‌ها به صدا در بیایند.
آغوش من کمی مرده است
 

افروز كاظم زاده