شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

م. ع. سپانلو

آبستن دهانی بود از کلمات 
مشرف به اندوهی تا ناخودم‌آگاهش
که نیست در هیچ نقطه‌ای و جایی است تا دورتر از کودکی و درخت.

هراس، بالای سر می‌توانست گنجشکی باشد
یا سایه‌ای کمی دورتر از نور و آن آشنا
پس باید شبیه مادر را برمی‌داشت 
می‌گذاشت درست همین جای سطر
پس
 برداشت شبیه مادر را 
کلمات سبز نوشت به شکل درختِ سطرِ بالا
فاصله را رعایت کرد در اشتیاق گنجشک‌ یک جمله‌ی درشت
نشست در خلوتی محزون
نه از مادر خبری بود، نه از سایه‌، نه از گنجشک
تنها خانم زمان بود و مشتی خیال:
نکند نام تمام مردگان از یادش برود
نکند لای روزنامه آن خبر بزرگ خوانده نشود؛
خبر چشم‌هایی که به پیاده‌روها زل می‌زدند.
نکند شعر از هزار و یک شبش عبور نکند
نکند
نکند
با چشم گاوی سبز، خیره شد به خانم 
رفت و نیامد دیگر به بن‌بست سرو و عابران پیاده‌روها.

شوکا حسینی

شعرها

حقیقت دارد

حقیقت دارد

حامد رحمتی

طفلکی از همان سال‌ها پيش

طفلکی از همان سال‌ها پيش

عادل حیدری

سگ جان

سگ جان

کوروش جوان‌روح

دختر مو مشکی

دختر مو مشکی

شهریار کوراوند