دویده های مرا تا پایان به ابتدا برگردان
من اول نمی شوم
بر سکوی قهرمانی ات قدم نمی زنم خدا
نمی
خدا
من فقط می خواهم به نطفه ام بازگردم
این یک دستور است
فه ام
خدا
فقط
دلم برای اسپرماتوزویید خودم تنگ است
در ژنتیک من جنگ است
و این نقطه ی عزیمت ام / گم/ کجا شده است؟
که است
کجا؟
یکی بگوید: صفر
تا صدا زده شوم
و صفر چند است تا باشم؟
چند؟
ها؟
هیچ را چه باسم ام که هیچ بماند؟
چه؟
ها؟
دنیایی که پشت سر گذاشتم پشت سرم نیست!
پشت سرم پشت سرم نیست!
پشتم سر کیست؟
سر که؟
آن آدمهایی هایی که دویدمشان
ویدمشان
و آن همه قدم که زدم رسید به که؟
به که آن همه؟
و قدمهایی که مرا زدند
های که اند؟
های که؟
و پشت های سرم
شکست های خوده ام چرا شده اند
توضیح اینکه چه؟
ها؟
گه می خورند فیلسوف ها!
غلط شده شیخاشیخ!
استفراغ شده است
است شده است
تمام سلولهای خاکستری
گندیده های ملاصدراست!
نک
جخ از مام
ساقط نه ام
نه
عمر خدا بر من گذشته است
خدا بر من گذشته است
به شش جهت پشت می کنم
یعنی قهر
و می توانم روبروی خودم بایستم
یعنی جنگ
و می توانم نه
سوار
بر اسبی نمی دوم که می دود
بی تکان که از تکان بخورم
دوان
به شش جهتم
من از کنار جهان با سرعتم
بس بیش از باد وزیده ام
جامعه کجاست؟
یکی کفشهای مرا بپوشد
و با خدا قدم بزند
یکی کفش های مرا بدزدد
تا خدا قدم بزند
یکی روی دو پای من بایستد
ستون به عدم بزند
من خسته ام
و نمی دانم چرا؟
خدا هم...