تمام بیتها زخمی، دلم زخمی، تنم زخمی
صدای بغضآلود میان شیونم زخمی
لباس شب به تن کرده است این خورشید و میگرید:
که در غرقاب خون شد روزهای روشنم زخمی
شبیه یوسفی در چشم زخم تیر ناپاکان
شد از جنگال تیز دوستان پیراهنم زخمی
نه درمانی و نه مرهم، فقط داغ است و درد و غم
به هر سو میروم، هر گوشهای از میهنم زخمی
***
سراسر بغض و اندوهی، وطن! تو مثل آن کوهی
که با این واژهها چون تیشه بر تو میزنم زخمی