شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

روشنفکر

با عینک ته‌استکانی معروفش 
جدول را نشانه گرفته
و بازوی نان‌آورش را 
می‌بوسد
آن کلمه در تنهایی چه‌ها نمی‌کند
با آن کلمه
به رختخواب می‌رود
با آن کلمه بر‌می‌خیزد از خواب
به ندا فکر می‌کند
به صورت ماهش
عکسش را در دست می‌گیرد
و خون فواره می‌زند

آن ندای درونی را که در خیابان یافت
به خانه می‌برد
برایش شعر می‌گوید
و بازوی نان‌آورش را می‌بوسد.

دختران انقلاب خیابانی بودند
تا جماعتی برایشان بنویسند 
در تنهایی
در حالی که بازوان نان‌آورشان را می‌بوسند

ما به شکل دیگری از تنهایی‌مان
اجتماعی هستیم
در حالی که از خود در تنهایی شرم می‌کنیم.

مهدی مهدوی

شعرها

سیاهـْدار

سیاهـْدار

جمال‌الدین بزن

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

مجید عزیزی

به جرم شانس نیاوردن

به جرم شانس نیاوردن

فرزین منصوری

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

محمد انتظاری