... لُبّ مطلب: توان کم آوردیم
مرگِ یکریز! جان کم آوردیم
پُرِ پرواز، با پَرِ پرواز
آسمان! آسمان کم آوردیم
با شیوع کهولتی نامرد
تن و توشِ جوان کم آوردیم
در هجوم سَمومِ از صد سمت
مثل برگ خزان کم آوردیم
حسرت: انبوه و، داغ و ماتم: اوووه
وقت شکوِه بیان کم آوردیم
سعی کردیم نصفهی پُر را ...
نع! خیال و گمان کم آوردیم
وسط شرح رنج واماندیم
حرف اضافه، دهان کم آوردیم
یکهزارم نگفته از غم خویش
هم گلو، هم زبان کم آوردیم
لرزهها پشتِ لرزه در تن و روح ...
آی دهشت! تکان کم آوردیم
ای دریغا که در شمارش زخم
عمر طی شد، زمان کم آوردیم
کُپّه کُپّه امیدِ کُشته به خاک
گور در روحمان کم آوردیم
فصل تکثیرِ «گرگ - آدم - موش»
خشم شیر ژیان کم آوردیم
فیلِ این شهر _ شهر قصّه _ شدیم
ناممان گم، نشان کم آوردیم
زیر وزن اهانت و تحقیر
گُرده و ساق و ران کم آوردیم
شرم بر ما! چه تلخ اندر تلخ
پیش چشم جهان کم آوردیم !!