شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آدمی هرگز دلش این‌قدر می‌لرزید؟! نه
این‌همه آدم به آدم عشق...

...

هر چند که زندگی به ما حال نداد 
آن‌قدر که مرگ بر سر لج...

...

بیگاری و بردگی کجا و تو کجا
بیعاری و بی‌رگی کجا و تو کجا 
...

...

 

برخاستم از جا 
بیرون زدم از خانه رأس ساعت لورکا

دوست دارد بزند از شكمش اما نه...
نزند تا نكند متهمش اما نه...
نخ به نخ، پك به...

می‌خندم 
نه به كسی 
نه به چیزی 
همین‌طور...

نه دیگر روزگار از جنبل و جادو خبر دارد
و نه جادوگری از دسته‌ی جارو خبر دارد
...

ای کاش می‌شد مثل اول‌ها بخندیم
مثل قدیمی‌ها به این دنیا بخندیم
...

شعرها

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

علی قنبری

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری

در میانه‌ی راه

در میانه‌ی راه

امید نیکبخت

از اتاقی پیاده می‌شوم

از اتاقی پیاده می‌شوم

مریم فرجی