شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آدمی هرگز دلش این‌قدر می‌لرزید؟! نه
این‌همه آدم به آدم عشق...

...

هر چند که زندگی به ما حال نداد 
آن‌قدر که مرگ بر سر لج...

...

بیگاری و بردگی کجا و تو کجا
بیعاری و بی‌رگی کجا و تو کجا 
...

...

 

برخاستم از جا 
بیرون زدم از خانه رأس ساعت لورکا

دوست دارد بزند از شكمش اما نه...
نزند تا نكند متهمش اما نه...
نخ به نخ، پك به...

می‌خندم 
نه به كسی 
نه به چیزی 
همین‌طور...

نه دیگر روزگار از جنبل و جادو خبر دارد
و نه جادوگری از دسته‌ی جارو خبر دارد
...

ای کاش می‌شد مثل اول‌ها بخندیم
مثل قدیمی‌ها به این دنیا بخندیم
...

تک نگاری

شعرها

تو میوه‌های منی 

تو میوه‌های منی 

محمد شمس لنگرودی

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

دلگیرم از تنهایی از شب کوچه‌گردی‌ها

مجید عزیزی

مادر

مادر

حسن بهرامی

رحیل

رحیل

بهاره فریس‌آبادی