شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

قصه‌ی علی و سگش

نه در راه مانده بود
نه از آتش می‌گذشت 
با سگی ولگرد در آغوشش 
و هر دو درهاله‌ای سیاه
گرد زباله‌ها

جمعیتی که صبح 
می رفت از حرکت نماند جا
از قسط آخر ماه
چه شب‌های بسیار دوید تا نیمه‌ها 
ناهشیار
باقیمانده‌ی خواب
در خود خمیده و خرناس می‌کشید
بعد گلویش را صاف و تف کرد
علی و سگش را

سگی بی‌نام، بی‌خیال
با چشم‌هایی برای گذشتن 
از هیئت عابران 
نان را می‌کشیدند به دندان

روز با پوزه سگ
بر صورت گود علی
خبردار گونی منتظر 
 

و پرسه‌های بی‌هیچ ‌عجله
انگار زمان 
در مختصاتی به‌غایت تند
مدام ساعت را چک می‌کرد
و جمعیت را به درون واگن‌ها و اتوبوس‌های پر هل می‌داد
و در مختصاتی دیگر
علی و سگش را 
از ابتدای کوچه‌ای با آفتاب زمستان
تا انتهای همان کوچه با آفتاب ثابت زمستان
همراهی می‌کرد
خوش‌شانس اگر بود
بر جدولی کنار علی
پاهایش را آنقدر دراز می‌کرد
که جمعیت وانهاده
مدام ساعتش را نگاه
و از زمان کش آمده 
غرولندی کند
به عقربه‌های بی‌گناه

صبح آن روز 
غبار یخ‌زده‌ای در هوا معلق
جمعیتی به کنج تقویم خزیده و برف
لکه‌ای که بیشتر
یک‌متری‌اش را نمی‌دید
در خود فرو می‌ریخت و بیرون نمی‌رسید
سگ و علی‌اش را
ساعت‌های شهر
بی آن‌که کسی بفهمد
یک دقیقه
از حرکت ایستادند.

مریم سلیمی‌فر

تک نگاری

عطا و لقای امید

عطا و لقای امید

سید‌فرزام حسینی

آشناترین شکل شعر

آشناترین شکل شعر

علی مسعودی نیا

شعرها

در سلام راه‌ها

در سلام راه‌ها

ربابه قصابان

 جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

بابک دولتی

من که مبهوت چنان قوی،  و رقص

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

منصور اوجی

روژان

روژان

سیدعلیرضا ذوالفقاری