خالی شد از شادی جهان، من پر شدم از غم
غم بعد اندوه آمد و ماتم پس از ماتم
دنیا همین عفریتهی محزون پسند آخر
با غم زمینم زد اگر هر دم زمین خوردم
هر قدر همراهش شوم پابند خواهم شد
باید که بگریزم از آغوش جهان کمکم
ای مرگ ای رؤیای فرجامین تو کاری کن
ای هیبتت انکار نامیرایی آدم
رؤیا اگر مرگ است اما عشق اعجاز است
منجی بیچون و چرای آدم و عالم
زخمی بزن تا جان بگیرد درد من ای عشق
ای زخمهای خنجرت زیباتر از مرهم
هرچیز دارم را بگیر از من و بعد از آن
سمتم بیاور قاتلی را شکل یک همدم