خواستم بر درِ دلم نزنم، جز غم عشق پرچمی دیگر
میزند بعدِ رفتنت اما، روی این در غمت غمی دیگر
عشق تا کرد راهی سفرم، گفتم از هفت شهر میگذرم
بعد عمری هنوز دربهدرم، کوچهای دیگر و خمی دیگر
آتش انداختم برای خودم، شعله پرداختم برای خودم
سوختم ساختم برای خودم، زندگی نه؛ جهنمی دیگر
تا مرا مرد ماجرا دیدند، عشق را زخم مرد نامیدند
از مرام شغاد فهمیدند، خواهد افتاد رستمی دیگر
آتشم زد صدای رفتن تو، سوختم پابهپای رفتن تو
کرد بر پا عزای رفتن تو، در وجودم محرمی دیگر
مثل پروانهام سکوت مرا، میدهد دست عنکبوت مرا
بغض -این قوت لایموت- مرا، میکشد - میکشد کمی دیگر
بعد تو شعر و چایی و سیگار، بعد تو بغض و چشمهایی تار
میکشد مرگ روی زخم اینبار، مرهمی پشت مرهمی دیگر