از دعاهای ناپیدای زمانهای گذشته
یکی این بود «خدا شیطان را به من نزدیکتر کناد»
ـ حتی از رگ گردنـ
و گردنهای درازی برای اجابت این رگ درازتر
از همانجای تاریخ
تا همان
و رودها از گزند رتیلها پا درآورند
صاحب کتف زرافهها شدند
گردنکشان با درازی زبانهای آبی
رتیلها از آبها گرفتند زرافهها
و در صندوقهای حصیریِ روباز
سپردند به باد روان
باد آیا جوانتر از گردهای تاریخ است؟
پیچانتر از برگهای تُرد شاهدانه؟
و ما
که دودها را با دودها
سوی خانه میبریم؟