از کلمات
چیزی در تنم میریزم
از تنم
چیزی در کلمات
هر روز با نسبتی تازه
در صدایم لهجه میگیرند
اشیاء فراوان با علامتهای بینام
آدمها از روی احکام غریزی
سطرهایی را
به نشانههای نامعلومی پست می کنند
با کلمات تشنه
کلمات دور از هم
که با اشک و آواز
درطلب آب خنکند
در مسافتهای بیابانی
ایجادهای ناگهانی
مثلاً چشم قشنگ
یا انحنای اندامی
که»من دیگری هستم»
نام دیگر
تا یکدیگری...؟
مگر از چوپانی حروف
پیامبری مبعوث شوم
با اورادی در رفع عطش
و طرحی برای نسبتهای تازه.