پنهان شده به حجم خودم تار میتنم
بر روی تارهای تنم پود میشوم
بی وقفه از شکارِ خودم نقش میزنم
هر شب جلوی آینه نابود میشوم
هر سطرِ تازه رفیق شکست بود
این شعرها به صورت من تیغ میکشد
یک حنجره دریده تر از چشمهای تو
در خوابهای خستهی من جیغ میکشد
جیغی از ابر خشم زده پشت تاکها
مثل سکوت لحظهی مستی پر از صدا
انگورهای تازه: تولد... شراب... مرگ
طرحی شبیه فهم من از واژهی خدا
یک اجتماع مسخ؟! نه! مشتی جنازه را
بر روی طرحها به اصرار میزنم
با چشمهای خیس به شب خیره میشوم
اندوهِ عمرِ گمشده را جار میزنم
در حجم ناگهانی زندان نشستهام
شبها شبیه عقربِ درگیرِ آتشم
با تکهی شکستهی ممنوع آینه
دیوانهوار روی خودم تیغ میکشم...