کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ۱۳۵۸، همدان.
مجموعه‌ی منتشرشده: «از خنده مردن»

لحظه

شاید به کنج اتاق اداره‌ای باشی
یا پای درختی در وسعت دشت
زیر دوش حمام
یا در صف خرید
که آن لحظه پاورچین می‌آید به‌دست
لحظه‌ی ناب بی‌توصیف:
صد چاره به صد پاره 
چون قوس قزح در دل شب
چون سر یحیا
با حضرت جرجیس شبی بحث در این بود
مردیم پس از آنکه بمردیم
دوباره
از بس که بمردیم 
مردیم 
چگونه خدا را
برهمکنش  چشم خمارش
پستان‌به‌دهن‌گرفتن آموخت
صد ماه به صد ماه دگر مسأله گفتند
دستان پلنگی 
که از گربه‌ی زاهد سخن آموخت.
در قلب آن لحظه، لحظه‌ی دیگری می‌شکفد
خط روی نشان می‌افتد
می‌افتی به خطوط کودکی
وقتی که در پی صدای مادر از اتاق
می‌دوی به هال
می‌بینی که اژدهای سرخ اسباب‌بازی
دمر افتاده روی مبل
زمان
ایستا
کشدار
طول می‌کشد
عرض می‌کشد
لحظه دوباره از دل خود برمی‌آید
خط می‌خورد به خطا
محتشمی درمی‌آید که
«عرض شود جز فضل باری تعالی هیچ مقدم نیست
که ابواب حکمتش بر اهل نیاز باز است
و انوار حضرتش بر سودای جان عاشقان گشاینده‌ی راز
و خطا باشد که
 اهل عبادتش از درهای حکمت به اندرونی پا مگذارند
و  اهل معرفتش انوار قطبیده‌اش را به منشور سالکانش نتابند
قلم صنعش را کیست که بتواند غمازی؟»
جز حضرت حق 
نیست کسی حاضر و ناظر
هرکس که خطا کرد
ای داور عادل
باید برود بیرون از صحنه‌ی بازی!؟
 Three quarks for Muster Mark!
شماره کوارت؟
در لحظه دری باز می‌شود
کیست آن که تو را می‌پاید ای گربه!
ای گربه‌ی شرودینگر!
قسم به حالتی که ممزوج مرگ و زندگی است
در آن در 
آن لحظه‌ی برتر
که به هم تمام این تصاویر می‌آمیزند و تماثیل
اصلا مهم نیست که کجایی رفیق!
برای آن‌ها فقط چشمی به هم زدن
و برای تو کوارک‌های وهم و خاطره است
وسط فروشگاه، 
کنج اداره، 
زیر دوش،
توی دشت،
در صف خرید
لطفا شماره کارت
اژدهای سرخی از قوس قزح بیرون می‌زند
بوی ادکلنی از ناکجا
یا توهم بوی ادکلنی از ناکجا
می‌نشاندت به نزدیک گردن ماهی
یک سانتیمتر به نبضی تپنده
برج حوت
به طره‌ی موی افتاده روی گوش
گوش‌ماهی
گوشواره‌ای بعید
لمس بوت
با بوی نبض می‌روی
تا سرحدات نفس
تا طعم توت
شماره کات
گیرم که از گم‌راهی عصب‌ها باشد
یا اتصال ابعاد و ستاره‌ها
از مشیت الهی
از فضل باری
هرچه باشد
تو فاتح آن لحظه‌ای
لشکر چینِ حالات
در مرزهای خودی
بدان که غنیمتی بیش از این هرگز نخواهی برد
نه در اوج شادکامی
نه بلندای عشق
و
لحظه‌ی خروج

علیرضا پورمسلمی