شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بیمارستان

ناخوش شده‌ام درد تو افتاده به جانم
باید چه بگویم به پرستار جوانم؟
باید چه بگویم؟ تو بگو، ها؟ چه بگویم؟
وقتی که ندارد خبر از درد نهانم؟
تب کرده‌ام اما نه به تعبیر طبیبان
آن تب که گل انداخته بر گونه‌ی جانم
بیماریِ من عامل بیگانه ندارد
عشق تو به‌هم‌ریخته اعصاب و روانم
آخر چه کند با دل من علم پزشکی
وقتی که به دیدار تو بسته ضربانم؟
لب بسته‌ام از هرچه سؤال است و جواب است
می‌ترسم اگر باز شود قفل دهانم-
این گرگِ پرستار به تلبیس دماسنج
امشب بکشد نام تو از زیر زبانم!
می‌پرسد و خاموشم و می‌پرسد و خاموش...
چیزی که عیان است چه حاجت به بیانم*

* وامی از سعدی علیه‌الرحمه

مهرداد محمدی

تک نگاری

نقش کتیبه ها

نقش کتیبه ها

ساتیار فرج زاده

چگونه شعر بنویسیم؟

چگونه شعر بنویسیم؟

ترجمه‌ی نازیار عُمرانی

شعرها

اجماع رسانه ها جریانی اصلی دارد

اجماع رسانه ها جریانی اصلی دارد

کبوتر ارشدی

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

و آینده‌ام را درخت کرده‌ا‌‌ند

شاهنده سبحانی

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

هادی خور شاهیان

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

بر صبحِ تو نفس بیاویزم

صوفیا آهنکوب