رطلی بزن
ترجیعبندم باش
پهلو بزن بر کلمات
چاکهایی از چاقو
در کرانهای از فصلها
بهار تابستان پاییز زمستان
و دوباره بهار
تلنبار میشود
خشتخشت.
رقصِ برگها
خشخش.
اما گریزی نیست
در چاکرایِ چندمِ تنت
اردیبهشت آه رد می زند.
ترجیعبندم باش.
راهم را نشان بده.
از تبار تاکم
ریشههای تو
در خاک نفوذ میکند.
بیا بتاب ببار تا بِتَنَم.
در آسمانم شکوفه بزن
تا شریان رگهایت سرخ بخورند رویِ تَنَم.
به بهار میتَنَم.
با رنگها در میزنند
منم منم منم منم.
دور با تو نزدیک میشود
نزدیک بیتو دور
آهِ حروف گیج میخورد
دستهگلی برای تو میآورم
لبخند میزنی.
لبخند میزنی و دسته گلی در دستهای من ظاهر میشوند
ترجیعبندم باش.
آهم بکش.
مغزِ یک چلچله را هلهله کن
تا دیوانگیام را کف دستم بگذارم
که لابهلای متنها
هاا هاا هاا
هااا هااا هااا
زار بپوشم منِ ژنده
راه بروم
سوز بخورم.
رطلی بزن.
ترجیعبندم
نزدیکم باش.
نزدیکِ نزدیک.
نزدیکتر.
یهکم دیگه نزدیکتر
_میشه دستاتو بذاری روی دستام دارم یخ میزنم.-