شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بطن سرخ

در سینه‌اش به اهتزاز در‌می‌آید
ذکری بدوی
جامد
و در بُعد هفته
گلوله‌ای تدارک می‌بیند
در بطن‌ام سرخ بود وطن
در خون‌ام زبانه می‌کشید خشم
در تظاهرات گلبول‌های قرمز
شکاف در پهلویم کناره می‌گرفت 
وُ هزار سؤال سالخورده در سینه‌ام از پا درمی‌آمد

از روزنامه‌ی شرق خون شُره می‌کرد
صدای خون می‌ریخت از حافظه‌ی سنگ‌ها
از حافظه‌ی سنگ‌ها خون
از حافظه‌ی سنگ‌ها فریاد

فقدان تو از کوچه می‌گذشت
خطوط دست‌هات معرف نور بودند
خون تبخیر می‌شد از گونه‌هات
و در آهوهات چشم مرده بود

در بطن‌ام سرخ بود وطن
در گلوی تو لحنی مجروح آرمیده است
اینک
به صدا در‌آمده است ناقوس مفصل‌ها
دست می‌برم در پوستر
روی شقاوت سالخورده‌ام دست می کشم
و گریه می‌کنم
در نیمرخ جانور درونم
فقدان تو بر کف دستم نشسته بود
دست بر شانه‌ام می‌گذارد دود
عود تسکینم می‌دهد

اندوه
همیشه پیش از من کلید می‌اندازد و داخل می‌شود

ما به تصویر متلاشی لبیک گفتیم
ما به دره‌ی مطرود لبیک گفتیم
ما به زخم معده لبیک گفتیم
ما به رنج منفک لبیک گفتیم

فقدان تو برادر خونی‌ام بود
تنم خالی از سکنه‌ست
وُ دیگر قادر نخواهم بود به بدنم برگردم.

رسول رضایی

تک نگاری

شعرها

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

برادرم دیشب درگذشت

برادرم دیشب درگذشت

عبدالله علوی

امشب  خوابم را  عریان می‌کنم 

امشب  خوابم را  عریان می‌کنم 

هوشنگ رئوف

دیلیم سوسور اوره ییمده نئچه گیلئی دولانیر

دیلیم سوسور اوره ییمده نئچه گیلئی دولانیر

بهنام قسمتی