شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

خواهر سقراط

منم! آن «هیچ تن»! در مأورای فتح ویرانی
مترسک بودنم را باد خواهد برد ارزانی 
نگاهت مادر «اسکندر» و فرمانروای مرگ
تو ای هم بازی «آیینه»ها بانوی یونانی
تو ای «سقراط» لج بازیچه زالوی درین مغزم
ورق در داستان برگشت «می‌دانم»، «نمی‌دانی» 
«ارسطو‌» عنصر دیگر ندارد غیر «آتش» چون 
که تقلیدی‌ست از پیراهنت این عنصر جانی
به روی صورتت آن میز‌گرد بحث‌های ما
دو فنجان زهر داری با خلوصی رو به ویرانی
تمام ساحل پیشانی‌‌ات را گشته‌ام در خود 
که «دریای سیاهی» داری و یک بادبان تا نی
«میِ باقی» رو به باد‌های آسمان جُل که
برای برگریزان آمدند از باغ زندانی
و چشمانت عقابانی غلیظ از سایه‌روشن‌ها
دو چشمت با دو ابرویم شبیه پازلی آنی
و «هرکولی» به روی سینه‌ت دو ماه دست‌آموز
گرفته بین دستانش، پلنگ ِ ماه پیشانی!
و من از «جاده‌ی ابریشم» ابروت برگشتم
که دزدیدند راهم را همین خط‌های پایانی

اُسامه جوشن

شعرها

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

لیلا ساتر

چقدر باید پرنده شد

چقدر باید پرنده شد

سیدعلی صالحی

به کوتاهی یک رؤیا

به کوتاهی یک رؤیا

واهه آرمن

سه شعر از علی بیکی

سه شعر از علی بیکی

علی بیکی