شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ناپذیر

برای اکبر رادی

حسی صریح
که به تقریب از خطوطِ قهوه‌ای دست‌ها می‌گذرد
او که آهسته می‌رود
حتماً چتر را به یاد می‌آورد
و کلاغ‌های بارانِ هیچ‌وقت
حجم مومیایی از چشم‌های ما شنید و فرو‌افتاد
حالا اگر چمدانی است کنارِ این نیمکت و
ایستگاه‌های بعدی
پر از نام‌های زنانه
و تکه‌تکه زخم‌های ادکلن‌زده
همه را شنیدند
کمتر از ده دقیقه تا توقف قطار
ابدیت دراز‌به‌دراز روی ریل‌های آهنی
و ناگهان‌ترین سوزنبان بی‌دست
دیگر معناهای کوچه و خیابان
کودکانِ عصا به دست را
به همیشه سپرده بود
وقتِ بازگشت به خانه‌ام گفتم
گفت ویرانیِ خود

مجید روانجو

شعرها

من حواسم همیشه پرتِ توئه

من حواسم همیشه پرتِ توئه

احمد امیرخلیلی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

تمنا مهرزاد

ارغوان

ارغوان

هادی میرزانژاد موحد

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی