شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دیدم بله

مادر‌زاد کور نبود
گداخت چشمانش را با صاعقه‌ای 
که در سوزن بود
پاک کرد  حافظه‌ای را که در پرو بال داشت --
پرواز را به قیچی بسپار
 سپردم و در فروغ بال هواپیمایی که
 سوخت و من سوختم    
 در آتشی که گرفته بود!

«چه کنم» را حذفیدم و روی کفلی سفید که از اسب بود
دوستت‌دارم را نوشتم و
داغگاه  همان نزدیکی‌ها بود
تغزل داغگاهی به باسن او هم سرایت کرد
برو  از بالا بالا   برو
نگاه کردم و دیدم کرده بود

عده‌ای اما از نُک کوه همان کوه
(سمت چپ صحنه)
پایین می‌آمدند در و با عجله!
- سیمرغ قطعه قطعه شده
علاج دل ماست!
تاریخ انقضا هم ندارد

علی باباچاهی

تک نگاری

شعرها

 روی برعکس جهان بایست!

روی برعکس جهان بایست!

سارا مؤیدی

مترسک

مترسک

میرحسین نونچی

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری

برادر

برادر

امیررضا وکیلی