این باد از میان جماعتی گذشتهاست که از تماشای اعدام برمیگشتند
این باد چاکخوردهی گلولهست در خیابان
خون ِ پاشیده در هوا را قاپیدهاست و
گلوی مرگ را نواختهست به گریه
این باد فرورفتهاست در گودالها و ویرانهها
فرورفتهاست در چاهها و گورستانها
در واپسین نفس چیزی هست که از آدم میماند و
شناور میشود در هوا
کسیکه در خیابان جان میدهد
او که در زندان است
کسی که خود را میکشد
او که کشته شدهاست
این باد خزیدهاست در گلوها و
آوازهای مختلف مرگ را شنیدهاست
این باد شوریده بر ابر حنجرهها
ریخته در شب رعشهها
هرکلمهی فروخورده در حنجره
انتظار ِ پشت ِ پنجرههای ِ عالم
بیکسی ِ جان گرفته در قالب آدمیزاد
این باد، زنی کولیست که راه، زیباییاش را دزدیدهاست
این باد، تجربهی تاریخ است
نالهی سرگردانیست در گوش زمان
محنت فزونیافتهی زمین است و
ذرههای پراک...