شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ارغوانی‌ها

چه اتفاقِ عجیبی‌.
درست لحظه‌ی رفتن،
ارغوانی‌ها
ظهور کردند از هیچ‌.

درست لحظه‌ی رفتن
که ناامیدی
 ترسناک‌تر ازهجومِ غبار و کوری  و دود و مِه
نگاه  و نفس  را
تیره‌ و تنگ می‌کرد،
ارغوانی‌ها
درخت‌ها  را یکسره پوشاندند‌.

چه‌قدر گذشته بود از روزی
که کسی ظهورِ ناگهانیِ آن‌ها را،  در لحظه
دیده باشد و
قلبش را هدیه کرده باشد به آنچه
که نمی‌داند از کجا می‌آید، چگونه، چنین‌.  
نشسته بودم بر خاک  
پیشانی‌ام رو به نورِ نارنجی‌.  

ارغوانی‌ها
راه بازکرده از چشم‌ها
می‌رفتند تا کجا
که آن‌طور رام و حیرت‌زده
مانده بودم  و
عشق،  مثلِ دوستی
                 دستم را گرفته بود  و  زمزمه می‌کرد:
این‌جاست  آن‌جا که باید بمانی‌.

درست لحظه‌ی رفتن‌.  

صفورا نیری

تک نگاری

شعرها

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی

تو رفته‌ای 

تو رفته‌ای 

سارا خلیلی جهرمی

امشو که فرگ تی تو وستم 

امشو که فرگ تی تو وستم 

 اقبال طهماسبی گندمکاری

پیش از این قلبی داشتم

پیش از این قلبی داشتم

فاطمه اسکندری عرب